شعله ها شهرها را می شکفد
چهارشنبه سوری این جشن همبستگی و ااتحاد را با بر افروختن آتش که نشان از غلبه روشنی بر تباهی و ظلمت را دارد زنده نگهداریم. این مراسم نیکو وکهن در آخرین سه شنبه سال برگذار میشود و رژیم آخوندها تلاش زیادی برای ممانعت از انجام این مراسم سنتی راداشته اند زیرا این جشنواره را نشان از نادانی وجهالت وخرافات ملت میدانند. ولی به کوری چشم آخوندها که خود مظهر اهریمن و زشتی هستند امسال چنان آتشی بر پا میکنیم که بسوزاند هر آنچه نشان از جهل وجهالت دارد و بسوزاند ونابود کند هر آنچه پلیدی و زشتی است.شانه به شانه هم با شور و شوق و اشتیاق که در چشمهایمان موج می زند خارها و گیاهان هرز و زباله های شهرهای این سرزمین را به ضیافت آتش می بریم. پاکیزگی محیط زندگی از پیامهای این جشن ملی است. فالگوش نشيني ، قاشق زني ، كوزه شكني ، فال كوزه ، آش چهارشنبه سوري ، آجيل مشکل گشا ، شال اندازي ،مراسمهای جانبی این جشن و سنت زیبا هستند. وآنروزحرفهایمان از امید و پیروزی باشد تا در دل فالگوشان ِ منتظر نور امید خاموش نشود .تا یاًس و دلمردگی بر داغهایشان چنگ نزند. چنان آتشی بپا کنیم که آرامش اهریمنان خونخوار را به هم بریزد آنانکه با سرقت انقلاب مردم آرزوهای خلقمان را سوزاندند وسرزمینمان را به غنیمت گرفتند .و سرود ای ایران که زمزمه آشنای جوانان سلحشور میهن است و شعار وسرودهای ملی و میهنی را از هزاران گلو فریاد می کنیم در آتش و دود وانفجارترقه های پر باروت تا حاکمان مستبد به چشم خود ببینند و لمس کنند مرگ مختوم خود را. آنروز متحد میشویم برای رهائی از انجماد و یخ زدگی . وزردی و زنگار وبی تحرکی و سستی را از خود دور کرده و سرخی و گرمای شوق وشعف و گلگونی وبیداری عشق را در خود زنده میکنیم. برای نبرد و راندن سرمای اهریمن و فتح بهاران باید قلبها و دستهایمان در این آتش صیقل دهیم در آئین کهن هیچگاه آتش چهارشنبه سوری را خاموش نمی کردند تا زمانی که خاکستر شودو خاکستر آن را به جویبارها یا به باد می دادند تا دور و رانده شود زردی وغم اندوه وجود. پاس بداریم این جشنواره باستانی را که برای گذر از سردی زمستان ما را فرا میخواند. جشن چهارشنبه سوری ریش ملایان را شعله ور میکند...
باد
با خود ببر
زردی و زنگار ما را
بر دورترین
تپه های خاکستری بسپار
برپیکربرهنه دشتهای نا امید
بر دورترین تنگه های اندوه
بربیا بانهای خفته
بر کویر ِ رویاهای شکسته
و در بازگشت
اگر می آیی
از پیچ وا پیچ
کوه های کمند پر غرور
و بامهای بلند عشق
واز جاد ه های دلتنگی
با خود بیاور
امید را، اتحاد را
احساس را ، موسیقی را
رنگها را هنر را
و دین وایمانم را
که در رویای طلوع
به خواب رفته اند
بیدار کن بیدار کن
باید از شعله ها بگذرم
شعله ها که شهرها را می شکفد
باید به صف آتش افروخته گان ِ بیدار بروم
ح.مقدم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر