Recent Posts

دوشنبه، دی ۰۹، ۱۳۸۷

جمعه، دی ۰۶، ۱۳۸۷

تصویری از آق محمود که در شبکه 4 انگلیس پخش نشد

برای مشاهده بهتر بروی تصویر کلیک کنید

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

یکشنبه، دی ۰۱، ۱۳۸۷

شب یلدا


صحبت حکام ظلمت شب یلدا است
نور ز خورشید خواه، بو که برآید

حافظ


از سر کار آمدم از آسمان یکریز باران می‌آید پشت این میز با لوازم التحریر نا مرتب، روبروی مانیتور بروی صندلی چرخانی نشسته‌ام و استکان چای‌ام را با یک خرما مزه مزه می‌کنم امشب شب یلدا و زایش مهر است در اولین شب زمستانی، میترا خداوند خورشید از دل قطعه سنگی، در بلندترین شب سال و در تاریکی زاده می‌شود و فردا با برآمدن خورشید روزها به تدریج بلندتر و شب‌ها کوتاه تر می شود. گرچه خانه ما تبعیدیان پشت به خورشید در دارد و رو به باران پنجره !! امٌا می‌دانم طولی نمی‌کشد چون شب آبستن خورشیدی نو شده است باید از ظلمت عبور کرد . تا شکستن شب راهی نیست.

سال پیش خاطره‌ بسیار زيبایی از خانم مرجان شنیدم که خواندنش خالی از لطف نیست
مرجان می‌گوید : زمستان سال 1363 در بند 240 اوين كه بند زنان مجاهد گرفتار دژخيم بود، بر عكس روزهاي قبلي، شوري مخفي جريان داشت. چرا كه قرار بود، زندانيان هم بند با امكانات محدود خود و بدور از چشم زندانبان، شب يلدا را جشن بگيرند.
ورودي غم انگيز ولي با شكوه، جشن آن شب را برايم خاطره‌ساز كرد: هم رزمي از زايشگاه زندان اوين به بند ما فرستاده شد، مادري مغموم و افسرده از اعدام همسر دلاورش، مسخ شده با نوزادي كه بي‌پدر بدنيا آمده بود. در آستانه درب بند ايستاد، در خيره‌گي و سكوت بند بطرفش رفتم و اولين كس بودم كه نوزاد را بغل زدم، دختركي زيبا با چشمان باز و لبخندي مليح در شوري همه گير قرار شد يلدا خطابش كنيم. نسلي كه در سياهترين شب سال در بدو تولد قدم به سياهچال نهاد. چندي پيش شنيدم كه يلدا يلي است در شهر اشرف. رزمنده‌اي كه بغض نشكفته در گلوي مادر و مظلوميت پدر را در گوش وجدانهاي بيدار جهانيان فرياد مي‌زند. غم‌انگيز ولي با شكوه.

به رسم پست‌های بادبانی‌ام برای مرجان عزیز صورت زیبای روزهای آغاز کار هنریش را کشیدم که برای ما نوجوانان آن روز یک خرجین آواز داشت .

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

جمعه، آذر ۲۲، ۱۳۸۷

حق و حرمت انسان

به مناسبت روزجهانی حقوق بشر خانم زری اصفهانی مقاله بسیار زیبایی نوشته‌‌اند . دراین مقاله یک نگاه عمیق‌ نسبت به سیستم ضد انسانی شکنجه و دو نگاه و واکنش متفاوت مبارزین و آزادیخواهان در چنگال اهریمن را نقد کرده است . و در این مقاله از به زانو در افتادن جمیل بصام در زیر شکنجه، و همکاری او با حکومت استبداد دینی نوشته شده است.

وقتی این مقاله را خواندم بی اختیار به یاد طاهر احمدزاده افتادم. مرد شریفی که همیشه مصداق صداقت و راستی بود او را در هشتم مرداد 1361 در فرودگاه مهرآباد دستگیر، و به زندان اوین منتقل می‌کنند .کمتر کسی است که استاد طاهر احمدزاده را نشناسد. او سوابق درخشان مبارزاتی دارد و دو تن از فرزندان او مسعود و مجید احمدزاده که از بزرگترین چهره‌های مبارز نظام سلطنتی بودند، در زمان رژیم شاه بدست حکومت پهلوی اعدام شدند

استاد طاهر احمد زاده را موقعی که سالیان پیش یک بار به ایتالیا سفر کرده بود در شهر پروجا دیدم و توانستم چند کلمه‌ای با او صحبت کنم. مردی فرهیخته و بسیار متواضح و مهربان بود، با سینه‌ای پر از احساس‌های سوزان که شور و حرارت و انگیزه را به راحتی به انسان منتقل می‌کرد


امٌا وقتی زندانی در برابر شکنجه قرار می‌گیرد بیشتر از دو گذینه در مقابل شکنجه‌گر ندارد یا ایستادگی و مقاومت می‌کند و یا سر تسلیم فرود می‌آورد. مزدوران حکومت خمینی اجازه تعزیر او را از ولی فقیه می‌گیرند تا او را به مصاحبه تله‌ویزیونی وادار کنند چون آقای احمدزاده شخصیت شناخته شده سیاسی بود و از محبوبیت مردمی برخوردار بود رژیم تلاش زیادی می‌کند تا با شکنجه جسمی و روحی، مقاومت این مرد را در هم بشکند و نان سیاسی آن را بخورد .

رژیم از شرافت و روحیه آزادیخواهی این پیرمرد به خوبی مطلع بود. و از ضعف‌های او هم اطلاع داشت که همانا عشق عمیق به فرزندان مبارز و مجاهد بود . او از تمام رزمنده‌گان با هر مکتب فکری که در برابر ظلم و ستم می‌ایستادند و مقاومت می‌کردند حمایت می‌کرد و هیچ وقت این علایقش را پنهان نمی‌کرد

در حضور آقای طاهر احمدزاده چند زندان سیاسی را به پای جوخه اعدام می‌برند و این پیر مرد را تهدید می‌کنند تا به مصاحبه تله‌ویزیونی موافقت کند و در غیر این صورت این زندانیان را به جوخه اعدام می‌سپردند و حتی گفته می‌شود که در ازای هر ساعت تاخیر در پذیرش مصاحبه یکی از زندانیان سیاسی را به جوخه اعدام می سپردند.

براستی چه جنایتی بالاتر از این است که حق و حرمت انسان را به چنین درجه‌ای از قساوت و سفاکی هتک و پایمال می‌کنند . اگر شما در موقعیت مکانی او بودید چکار می‌کردید ؟؟ آخه شقاوت و بی‌رحمی هم یک سری معیارهایی دارد این رژیم آخوندی همه این مرزهای و معیارهای ذهنی را درنوردیده !!

و عاقبت آقای احمدزاده برای نجات جان این زندانیان سیاسی در شوی تله‌ویزیونی که ترتیب داده بودن شرکت می‌کند و بعد به چند سال زندان محکوم می‌شود و بعد از آزادی از زندان جمهوری اسلامی دیگر آن احمدزاده سابق نبود دیگر از خانه بیرون نمی‌آمد و حاضر به حرف زدن با کسی نبود خنده بر لبانش برای همیشه خشکید و زخم عمیقی روح این مرد را در انزوا شکافت .

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

جمعه، آذر ۱۵، ۱۳۸۷

پنجشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۷

آزادی برای شهناز غلامی













شهناز غلامی وبلاگ نویس و از فعالین جنبش زنان و هویت طلب آذربایجان است . زنی آزاده و عاشق زندگی، برای رسیدن به مطالبات برابری طلبانه و آزادی‌خواهانه ، از سال 1368 تا سال 1373 به مدت 5 سال محبوس بوده و نیز در مرداد سال 1386 به مدت تقریباً یک ماه به دلیل شرکت در مراسم یک خرداد دستگیر و زندانی می‌شود. علاوه بر آن، وی همواره به دلیل فعالیت هایش مورد تهدید و تعقیب نیروهای اطلاعاتی و امنیتی قرار داشته است .

شهناز غلامی را دوباره دستگیر کرده‌اند جرم او را هم لابد می‌توانید به خوبی حدس بزنید تبلیغ علیه نظام شرکت در راهپیمایی ‌های غیر قانونی تشکیل و شرکت در جلسات غیر مجاز و نوشتن مقالات در سایت‌ها و نشریات مخالف نظام !!

شهناز در وبلاگ خود که حقوق زن حقوق بشر است سیمای حقیقی و دردآور مردم آذربایجان را به تصویر می‌کشد از اسارت یاران و دوستانش می‌نویسد که به همراه او به جرم بزرگداشت بزرگان سرزمینش همچو ستارخان و باقرخان و صمد بهرنگی در خیابان‌ها کتک می‌خورند و دستگیر می‌شوند از مرگ عزیزانش به دست عوامل حکومتی پرده بر می‌دارد. او می‌نویسد چون وبلاگ نویس و ژورنالیست متعهد است .

جلوی نارضایتی و مخالفت و اعتراض و بیان نشدن درد مردم را که نمی‌شود گرفت این همه جنایت و قساوت را نمی‌شود بالکل پنهان و انکار کرد آن هم در عصر پیشرفت و تکنولوژی ، نوشتن از شهناز غلامی را حق و وظیفه خود می‌دانم . به امید آن که این درخواست آزادی برای شهناز طبق معمول دچاربی اعتنایی و بی تفاوتی حکومت قرار نگیرد


گفتگوی خانم شهناز غلامی با رادیو برابری در مورد آخرین وضعیت زندانیان سیاسی آذربایجان


فیلم کوتاهی از شهناز غلامی که جنایت نیروهای انتظامی را افشاء می‌کند

برای آزادی شهناز غلامی

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed