Recent Posts

جمعه، فروردین ۱۰، ۱۳۸۶

ویروس آنفولانزا

دیشب با توفیق چت می‌کردم بهش میگم چرا صدات گرفته ؟ راستی مسافرت نوروزی پاریس چطور بود خوش گذشت ؟
-- میگه جات خالی بد نبود فقط امسال بجای هفت سین هشت سین داشتم سرماخوردگی را هم سر سفره تحویل سال برده بودم
حاجی فیروز و عمونوروز بهار و سال نو آمد و من گریبان‌گیر ویروس آنفولانزا شدم و مریض احوال بودم طنزخانه ِ کاریکاتورهایم
بسته ماند فقط تونستم از خودم کاریکاتور بکشم !!

کاریکاتوری را که از خودش کشیده بود نشانم می‌دهد کلٌی می‌خندم آخه معمولاً توفیق تو کاریکاتورهایش سران رژیم را دراز می‌کند و دیدم اینجا سورژه کاریکاتورش خودشه و در حالی که در تخت بی حال افتاده ، بچه‌های فرانسه را کشیده که ابراز لطف کرده‌اند و بر بالین‌اش آمده‌اند و به قول معروف رو به قبله خواباندنش !! ( قبله اینترنتی ) !!

گفتم خیلی با حال کشیدی بده این کاریکاتور را تو وبلاگ‌ام بزارم
--میگه آخه رنگ نزدم
-- میگم عیب نداره همین جوریش هم خوبه
--میگه پس اگه خواستی بزاری تو وبلاگت خودت رنگش کن
--میگم باشه حتماً
دوباره به کاریکاتور نگاه می‌کنم و باز می‌خندم

تو دلم میگم ای کاش می‌شد همه ویروس‌ها را با مشتی آنتی بیوتیک و قرض و دوا از بین برد مخصوصاً ویروس‌های مخرب و خطرناک مثل ویروس استبداد . ویروس آخوندی . ای کاش می‌شد !!



ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

دوشنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۸۶

در اتاق انتظار مطب دکتر


بروی صندلی اتاق انتظار مطب دکتر نشسته بودم در کنارم بروی صندلی مجاور مرد سالخوردی این پا و اون پا می ‌کرد تا هر طوری شده سر صحبت را باز کند و منتظر نگاهم بود تا درد دلش باز شود

با لبخندی مهربان آرنجش را نشانم می‌هد " این تیره‌ گی پوست آرنج مرا می‌بینی ؟ وقتی که جوون بودم یعنی سالیان سال پیش فکرش را بکنید الان حدود 84 سال دارم . داشتم تو مزرعه کار می‌کردم ناگهان یک مار سمٌی آرنجم را نیش زد و زهرش را وارد بدنم کرد . معطل نشدم و سریع با چاقوی تیزم شکافی نسبتاً عمیق بر دستم باز کردم وبا دهانم سمٌ مار لعنتی را از آرنج دستم بیرون کشیدم "

با اضطراب صحنه را در ذهن خود مجسم می‌کردم و زیر فکر سوزش درد آن بودم
دستی به سرش می‌کشید و ادامه می‌دهد " نه مثل نازک نارنجی‌های امروزی که با یک نسیم به تب و تاب می‌افتند و قرص و دوا به ناف‌شان می‌بندند . نه ، نه مثل جوونهای اکستازی امروزی " !!

خواستم کمی مسئله را عادی جلوه دهم گفتم " شما دیگه زیاد سخت‌گیری می‌کنید "

لحظه‌ایی بعد با انگشت نشانه گوشه‌ای از دهان باز شده‌اش را نشانم می‌دهد و می‌گوید:
می‌بینی این حفره‌ای که تو لثه‌ام افتاده ؟ تو جبهه جنگ بودم چند روزی بود که دندونم بشدت درد می‌کرد و به لرز و تب 41 درجه افتاده بودم و لپ‌ام باد کرده بود انگار یه سیب درسته در دهانم گذاشته بودند !!
ولی اصلاً نترسیدم ! نه آقا " یه شب که داشتم از درد بی هوش می‌شدم یه پاره سنگ و قلم دستم گرفتم و به جون دندونم افتادم و آنقدر کوبیدم تا تیکه تیکه ‌اش کردم و همه تکه‌هایش را بیرون کشیدم

در حین این که به حرف‌های او گوش می‌دهم بی اختیار دندان‌هایم را بهم می‌سایم و احساس خشکی در دهانم حس می‌کنم
او ادامه می‌دهد " نه مثل جوون‌های ویدئوگیمی و تیتیش مامانی امروزی و بعد آهی از لذت می‌کشد .

برای عوض کردن صحبت از او می‌پرسم " برای چی پیش دکتر آمدید ؟ ظاهراً خوب و سر حال و سر زنده هستید !!
در جواب‌ام می‌گوید " آخه بیرون خیلی سرده و دوست ندارم بروم تو کافه بشینم اومدم اینجا نشستم .

در حالی که دستی به پوست چروک گردن خود می‌کشید سرش را بطرفم می‌چرخاند و می‌گوید : حالا شما برای چی آمدید ؟ حالتون خوب نیست ؟
من که برای گرفتن مقداری ویتامین پیش دکتر رفته بودم جرئت حرف زدن از کمبود ویتامین را نداشتم و با دست پاچگی گفتم " نه نه چیز مهٌمی نیست برای مشاوره آمدم بعد برای اینکه از حکایات پیرمرد عقب نمانم گفتم غلظت آهن بدنم بالا است آمدم ببینم نظر دکتر چیه !! چکار باید بکنم ؟؟

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

جمعه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۶

به معلمین معترض دست یاری دهیم


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

سه‌شنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۵

سال نو مبارک





به استقبال بهار ميهني


گرچه اينجا از بهار ميهني
سرزمين سرد غربت خالي است
مي‌شود اما به عشق آن بهار
در هواي عيد و فروردين نشست

از همين جا مي‌شود با گوش دل
بانگ مرغان بهاري را شنيد
مي‌شود گل‌هاي دشت و خانه را
از همين‌جا، از همين‌جا بو کشيد

مي‌شود چون لاله‌هاي پيش‌رس
از بهار، از عيد استقبال کرد
در کمال سادگي چون عارفان
مي‌شود با شعر حافظ حال کرد

مي‌شود از عيد و از نوروز گفت
مي‌شود از فرودين، از گل سرود
مي‌شود از جويبار، از آبشار
از بهار، از باغ، از بلبل سرود

گرچه اينجا فصل بوران است و برف
مي‌شود از گرمي خورشيد گفت
مي‌شود از سوره‌ي سيزده بدر
مي‌شود از آيه‌ي اميد گفت

مي‌شود از اشتياق، از انتظار
مي‌شود از آبي فردا نوشت
مي‌شود از بهمن، از ارديبهشت
مي‌شود از ميهن زيبا نوشت

مي‌شود از قطره، از دريا نوشت
مي‌شود از چشمه، از باران سرود
مي‌شود از خاطرات کودکي
از وطن، از خانه، از ياران سرود

مي‌شود از روي الگوي بهار
دل به فرداهاي سرسبزي سپرد
تلخي هجران و رفت عمر را
لحظه‌هايي چند هم از ياد برد

گرچه اينجا هفت‌سين بي‌رونق است
مي‌شود از سفره گفت، از گل نوشت
مي‌شود از سدر و سنجد حرف زد
مي‌شود از سوري و سنبل نوشت

مي‌شود از روشنايي‌ها نوشت
از چراغ، از مهر، از مهتاب گفت
از قمر، از قدر، از قوس و قزح
از قلم، از قصه‌هاي ناب گفت

مي‌شود شب تا سحر بيدار ماند
از شباهنگ، از صبا، از ژاله گفت
از قناري با تواضع ياد کرد
با سلام از خون سرخ لاله گفت

مي‌شود عاشق‌تراز ايام پيش
خاک وخورشيد و خدا را دوست داشت
التهاب کوچه‌ها را لمس کرد
از دل و جان، توده‌ها را دوست داشت

فاصله کم نيست مي‌دانم، ولي
قلب‌ها را مي‌شود پيوند زد
مي‌شود از راه دور، از خاک سرد
بر بهار ميهني لبخند زد !

سروده‌اي از «فريدون انوشه»

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

یکشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۵

در امتداد مزار دو زنده یاد


برای مشاهده عکس مزار گرامشی در ابعاد بزرگتر بروی عکس کلیک کنید












همه ساله به ‌مناسبت سالگرد شهادت محمد حسین نقدی دوستان و آشنایان و هم رزمان او در شهر رم گردهم می‌آیند تا یاد و خاطره او را زنده نگاه دارند . فرصتی بود تا عازم رم شوم و در این مراسم شرکت کنم
دکتر محمد رضا روحانی و دکتر سنا برق زاهدی از اعضای شورای ملی مقاومت و وکیل پرونده نقدی حقوق‌دان آقای سودانی هم حضور داشتند و سخنرانی کردند و بعد از اتمام گردهمایی که در هتل ناسیونال رم برگزار شده بود با چند تن از دوستانم راهی گورستان پیرامیده رم شدم .

در این گورستان افراد سرشناس زیادی آرام گرفته‌اند همین طور که قدم می‌زدم رو سنگ مزار و یادبودها را می‌خواندم دو سرایدار گورستان شلنگ آب را برای آبیاری جا بجا می‌کردند هیچ صدایی نبود فقط سکوت آرام بخش و خلوتی عمیق و اسرار آمیز فضای این گورستان صلح و آرامش را در بر گرفته بود وصلیب‌های سپید ایستاده و سنگ‌ مرمرهای شماره دار که تاریخ زندگی را به ثبت رسانده بودند . گویی نیرویی نامرثی این همه سکوت و آرامش را نگهبانی می‌دهد و تندیس سپید چهره نقدی که بر پیشانی سنگ بزرگی مزین شده از فاصله چندمتری نمایان بود بروی خاک مزار او غنچه‌های شفاف در فکر شکوفایی‌ ریشه زده بودند و گل‌برگ‌ها به انتظار پروانه‌ها در بیداری رنگ‌ها فضا را عطرگون ‌کرده بود و طلایی از پرتوی خورشید به مزار عاشق آزادی رنگ نور می‌داد .

وقتی از نزدیک با دقتی بهت‌ آلود به تندیس صورتش خیره می‌شوم گویی هنوز اینجا در دفتر کارش است و با دوستان و همدردانش که به سراغش آمدند بحث و گفتگو می‌کند . و به یاد حرف‌هایش می‌افتم وقتی که تحلیل سیاسی می‌کردم و از شرایط سیاسی ایتالیا حرف می‌زدم با خنده و شوخی بهم می‌گفت تو مثل اینکه فیلم پلیسی و جنایی زیاد می‌بینی و همه چیز رو به هم وصل می‌کنی و قدرت تخیل خوبی داری !! و صدایی که رفته بود را به یاد می‌آوردم

چند متر پایین‌تر می‌روم تا به دیدار مزار آنتونیو گرامشی فیلسوف و تثوریسین برجسته و رهبر و بنیان‌گزار حزب کمونیست ایتالیا برسم عکسی از خاکستر گرامشی که در مقبره سنگی کوچکی جای دارد می‌گیرم و وقتی در مونیتور کامپیوترم عکس را مشاهده می‌کنم می‌بینم در پشت مزار گرامشی مزار نقدی هم دیده می‌شود چون در فاصله 5 یا 6 متری هم قرار دارند . اگر مزار این دو قهرمان فاصله کوتاهی باهم دارند ولی خواسته‌هایشان هیچ فاصله‌ایی با هم نداشت و شهادت و نبردشان برای
عدالت اجتمایی وبرای صلح و حقوق انسانی در یک راستا قرار داشت و هر دو جان بر سر آرمانشان دادند و برای آزادی به خاک این گورستان شهادت دادند. در پیشگاه مزار دو زنده یاد که در دل طوفان استبداد و ستم ، بادبان آزادی برافراشتن ادای احترام می‌کنم

گرامشی تحت حاکمیت فاشیزم موسولینی به 20 سال و چهار ماه زندان و شکنجه محکوم شده بود و بیماری مزمن او را در سن 46 سالگی از پا درآورد
و نقدی در 42 سالگی تحت حاکمیت استبداد مذهبی خمینی در تبعید با دو گلوله رذیلانه تروریست‌های اعزامی ولایت فقیه به خاک افتاد
از گرامشی آثارفلسفی و آثار نظری که گنجینه‌ای برای نسل‌ها است به جا مانده و نامه‌ها و دفترهای زندان او خواندنی است او بعد از ازدواج و تولد اولین فرزندش به زندان افتاد و هرگز فرزند دومش را ندید در نامه‌ای به دلیو فرزند بزرگش می‌نویسد

دلیوی عزیزم شنیده‌ام که به مدرسه می‌روی قدت به یک متر و هشت سانتی متر رسیده است و هجده کیلو هم وزن داری ...با تمام این خبرها به اضافه خیلی چیزهای دیگر برایم خواهی نوشت . من هم درباره یک گل سرخ که کاشته‌ام و یک مارمولک که می‌خواهم تربیتش کنم ، برایت خواهم نوشت .جولیانو را از طرف من ببوس همین طور مادر و تمام افراد خانه را . مادر هم تو را از جانب من خواهد بوسید
پدر تو
ودر پایین نامه می‌نویسد
فکر کردم شاید تو هنوز نمی‌دانی مارمولک چیست ؛ مارمولک از خانواده سوسمارها هستند که همیشه کوچک باقی می‌مانند .

نقدی هم ماهیت مارمولک‌های مذهبی ایران را شناخته بود و جهان جنون آمیز سیاست را که فقط اسکناس و بوی نفت را می‌شناسد و از کنار انسانیت ذبح شده عبور می‌کند را بخوبی دیده بود و در جهانی که از هر گونه ارزش تهی شده است با تلاش‌های بی‌وقفه توانست مقاومت مردم ایران را به دولت‌مردان ، شخصیت‌ها ، احزاب ، و سندیکاها و مجامع حقوق بشری ایتالیا معرفی کند و حمایت گسترده‌ای جلب کند . او از عشق به ایران سر به زمین گذاشت .

گرامشی می‌گفت هیچ نیروی سیاسی نمی‌تواند فقط با زور حکومت کند .
همان‌طور که فاشیست‌های موسولینی سرنگون شدند امروز سایه سرنگونی بر سینه استبداد مذهبی ولایت فقیه سنگینی می‌کند

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

دوشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۸۵

چهارشنبه سوری

سالیان سال ما را از آتش دوزخ و آتش خشم خدا ترسانده‌اند و تا توانستد مردم را زره زره سوزاندن . آتش خیانت و نیرنگ آتش فقر جگر سوز ، آتش فجایع علیه زنان و آتش افروزی‌ها‌ی برون مرزی و جوخه‌های آتش در زندان‌های‌شان حکایت از یک حکومت جهنمی دارد و حالا که چهارشنبه سوری در راه است می‌گویند آتش بس !!! آتش بس !!!

ترس‌شان از آتش زدن به تاریکی است و یا می‌ترسند آتش در خرمن ولایت فقیه بیافتد
یا شاید هم گذشتن از آتش ما را به یاد اسطوره‌ایی چون سیاوش بیاندازد
وعده ما چهارشنبه سوری با شعله‌های رقصان آتش هم صدا با انفجار اعتراض نسل جوان
تا شاید صدای‌مان را از پس انفجارات بشنوند .
زبانه‌های آتش و شعله‌هایی که از پس افق‌های قرون هر ساله در شبی از آخرین شب‌های زمستان هم چنان می‌درخشد .
و قرن‌ها و قرن‌ها می‌گذرد و این آئین هنوز پایدار و پابرجا مانده است



دو تن از اعضای رسمی کانون صنفی معلمان علی اکبر باغی رئیس کانون و بهشتی لنگرودی سخنگوی کانون صنفی معلمان در تاریخ 16 اسفند ماه دستگیر شده و به مکان نامعلومی برده شدند. هیچ حکم یا سند رسمی برای دستگیری آنها ارائه نشده است. و همین‌طور دستگیری 20 نفر از رهبران اتحادیه های معلمان بخاطر تظاهرات اعتراضی

این اقدامات رژیم آخوندی عملاً بیانیه جهانی حقوق بشر را نقض می کند آنگونه که در ماده 19 "هر کسی حق آزادی عقیده و بیان دارد"، ماده 20: "هر کسی حق تجمع مسالمت آمیز و تشکیل انجمن دارد" و ماده 9: "هیچ کسی نباید در معرض بازداشت، دستگیری و یا تبعید خودسرانه قرار گیرد.".
معلمان در مقابل مجلس شورای اسلامی برای رعایت حقشان در دستیابی به دستمزدی برای یک زندگی آبرومندانه تظاهرات می کنند.صدای معلمان و نمایندگان آنها باید شنیده شود


چقدر این عکس معلم و دانش آموزان زیبا است من چندین بار به دقت به این عکس خیره شدم نمی‌دانم افغانستان است یا یکی از روستاهای قدیمی ایران؟؟

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

پنجشنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۵

سرکوب شدگان امروز فاتحان فردایند

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

به ‌مناسبت ۸ مارس روز جهانی زن


۸ مارس روز جهانی جنبش زنان است؛ جنبشی که در راه آزادی بیان و برقراری حقوق انسانی زنان مبارزه کرد، قربانی داد و توانست نام خود را در تاریخ جهان ثبت کند!

کانون وبلاگ نویسان ایران- پن‌لاگ این روزرا گرامی می‌دارد و از جنبش‌ آزادی‌خواه و برابری طلب ‌زنان جهان و به ویژه زنان ایران پشتیبانی می‌کند.

كانون وبلاگ نویسان ایران درآستانه‌ی این روز بزرگ توجه انجمن‌ها و نهادهای جهانی مدافع حقوق بشر را به پایمال شدن مداوم و برنامه‌ریزی شده‌ی حقوق زنان در ایران جلب می کند و خواستار نابودی هرگونه خشونت دولتی و غیردولتی علیه زنان در قوانین زن ستیز در ایران است.

دستگیری ده‌ها تن از کوشندگان جنبش زنان و از جمله وبلاگ نویسانی چون پرستو دوکوهکی و آسیه امینی در تجمعی مسالمت‌آمیز اعتراضی در برابر دادگاه انقلاب، نمونه‌ی آشکار ستیز با برابری حقوق زنان و مردان و وجود اراده‌ی سرکوب فعالیت و مبارزه برای رفع قوانین تبعیض‌آمیز زنان در ایران است. این گردهمایی که همزمان با دادگاه گروهی ازکوشندگان حقوق زنان و در واکنش به شدت‌گیری فشارهای امنیتی و احضارهای متعدد زنان برپا شده بود، مورد حمله‌ی نیروهای سرکوب‌گر حکومتی قرار گرفت و بازداشت نزدیک به سی و سه تن از زنان را درپی داشت.

درعرصه‌ی جهانی نیزکشته شدن يكی از وزرای زن استان پنجاب پاكستان به دليل نداشتن پوشش اسلامي که توسط افراد مسلح صورت گرفت و تجاوز به زنان زندانی بخصوص در زندان‌های عراق توسط نیروهای دولتی نمونه‌‌ی دیگری از عدم آزادی زنان در بخش‌های گسترده ای از جهان متمدن امروز است.

کانون وبلاگ نویسان ایران – پن‌لاگ ۸ مارس روز جهانی زن را به همه زنان و کوشندگان این جنبش شادباش می گوید و با محکوم کردن هرگونه تبعیض جنسی و نابرابری حقوق زنان با مردان خواهان آزادی بی‌درنگ زنانی است که تنها گناه‌شان مبارزه درراه حقوق زنان است.


كانون وبلاگ نویسان ایران – پن‌لاگ

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

سه‌شنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۵

نان و شاخه گل سرخ

























امسال زودتر به پیشواز هشت مارس می‌روم می‌خواهم قبل از همه روز جهانی زن را به آن تعداد محدود زنانی که وب‌لاگ‌ام را می‌بینند فرا رسیدن هشت مارس که روز اعتراض زنان ومردان آزادیخواه وبرابری طلب علیه تبعیض و خشونت است را تبریک بگویم و همبستگی خود را با گام‌های باوقار بانوان مقاومت ابرازکنم و امیدوارم روزی برسد که لبخند رهایی بر لبان زنان تحت ستم ایرانی بشکفت .
درست تمام داستان و وقایع پر شور و تراژدی که منجر به جهانی شدن روز زن شد را بخوبی در ذهن ندارم ولی می‌خواهم نکته بسیار مختصر و جزثی که همیشه عمیقاً مرا متأثر کرده است بازگو کنم .

درست 150 سال پیش یعنی 8 مارس 1857 برای نخستین بار در تاریخ مبارزاتی زنان ، هزاران تن از زنان کارگر که در صنعت نساجی به کار مشغول بودند به خیابان‌های نیویورک می‌ریزند و خواهان شرایط انسانی در محیط کار خود می‌شوند .

این حرکت سر و صدای بسیار زیادی در جامعه بوجود می‌آورد و خبرنگاران و رسانه‌های آن‌زمان با عجله تلاش می‌کنند با معترضین مصاحبه کنند یکی از خبرنگاران از زنی که جزء متحصنین بود می‌پرسد خواسته‌های شما چه چیزهایی است ؟ و پاسخ آن زن بسیار پر معنا و مفهوم بود .
با لبخند زن جوان معترض پاسخ می‌دهد « نان می‌خواهیم و شاخه گل سرخ »
من فکر می‌کنم فقط یک زن می‌توانست این چنین شاعرانه دلایل مبارزاتی ‌خود را در یک جمله زیبا بازگو کند
تامین نان و حق معیشت از مهم‌ترین بارزترین حقوق اساسی انسان بشمار می‌رود و گل سرخ سمبل عشق و مهر و زیبایی محسوب می‌شود و به زبان دیگر خشونت و باتوم و ناسزا و نا برابری را نفی می‌کند و می‌بینیم که بعد از 150 سال خواسته‌های آن زن کارگر در بیشتر کشورهای عینیت نیافته است اگر چه در بسیاری از کشورهای غربی روز زن روز تجارت محسوب می‌شود ولی در جوامع مذهبی و کشورهای باصطلاح اسلامی بنام اسلام و تحت لوای قوانین اسلام کم نیستند زنانی که هنوز خون گم‌نام خود را فرو می‌ریزند .سنگسار، ازدواج‌های اجباری ، خودفروشی ؛ خودکشی ، قوانین زن ستیز آخوندی و.....

همین دیروز فعالان جنبش زنان ایران در کنار در ورودی دادگاه انقلاب حضور یافته بودند تا نسبت به روند غیر قانونی بازداشت و بازجویی و دادگاه فعالان جنبش زنان اعتراض کنند که ماموران دولتی 33 تن از این زنان آزاده را بازداشت کردند (عکس 1 و 2 ) و معلوم نیست کی این رنج‌ها و مصیب‌های زنان ایران شلاقی خواهد شد بر وجدان مردان ایرانی !!

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed