Recent Posts

سه‌شنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۹

ای آزادی



تقدیم به اسطوره مقاومت علی صارمی
ای آزادی


اگر چشم‌‌هایم را خاموش کنند
ترا باز خواهم دید

اگر ناشنوایم کنند
صدایت را باز خواهم شنید

اگر پاهایم را فلج کنند
باز در راهت، کشان کشان خواهم آمد
نه! شتابان بسویت خواهم دوید

اگر بازوانم را قطع کنند
در آغوشت خواهم گرفت

اگر قلبم را از تپیدن باز دارند
با ضربان مغزم برایت می‌تپم

اگر سرم را به طناب دار بیاویزند
با خونم به پیشوازت خواهم آمد، ای آزادی

ح مقدم (بادبان)

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

یکشنبه، دی ۰۵، ۱۳۸۹

با ترفند‌های جدید وزارت اطلاعات آشنا شویم

با گسترش فضای اینترنتی و شکوفایی سایت‌ها و وبلاگ‌ها و شبکه‌های اجتمایی، رژیم درمانده آخوندی بخشی از نیروهای امنیتی و اطلاعاتی خود را در این جهت سمت و سو داد. یکی از مهم‌ترین اهداف سران و مسئولان امنیتی رژیم جنگ اطلاعاتی است که حکومت از همان آغاز کار اینترنتی با راه انداختن سایت‌های ایران اینترلینک، ایران دیده‌بان، کانون هابیلیان، سایت کانون قلم، و... دهها سایت رسمی و غیر رسمی دیگر سعی در شیطان‌سازی مخالفان ِ جدی نظام برآمد و با انتشار و جعل خبرها و با براه انداختن شایعات و دروغ‌های جهت دار برای جنگ روانی و حفظ نظام جمهوری اسلامی تلاش می‌کرد.

اما مدتی است که این سایت‌های زنجیره‌ای وزارت اطلاعات دردی از دردهای بی‌درمان آخوندها را چاره نمی‌کند و بیننده‌ای ندارند چون هر عقل سلیمی وارد این سایت‌ها می‌شود به راحتی می‌فهمد که آبشخور اصلی آن همان ذهن و دهان گندیده‌ی دستگاه اختناق و شکنجه رزیم مفلوک آخوندی است و فقط مجاهدین به این سایت‌ها می‌روند تا ببیند وزارت اطلاعات و امنیت و قلم به مزدان آن کدام توطئه و ترفند را علم کرده‌اند

در مقابل این شکست تبلیغاتی مسئولان امنیتی جدیداً طرح‌های پیچیده‌تری را در حال حاضر بکار می‌گیرند و آن را ضروری می‌دانند . برای شما یک نمونه آن را باز می‌کنم

چند روز پیش در سایت‌های زنجیره‌ای وزارت اطلاعات یک خبر دروغ را با دود و دم بسیار علم کردند و حتی سایت‌های مثل تابناک آن را منتشر می‌کند که در آن آمده است مجاهدین یکی از اعضای ناراضی خود را در پادگان اشرف به قتل رساندند چون این ادعا و خبر کذب محض است و صرفاً ساخته و پرداخته دیکتاتوری مذهبی حاکم بر ایران است و چون این نوع دروغ‌ها را کسی باور نمی‌کند طرح‌های پیچیده‌تری را بکار می‌برند مثلاً با نام هوادر مجاهدین مقاله در سایت‌‌های مخالف رژیم منتشر می‌کنند و ضمن حمایت از مجاهدین به نکاتی اشاره می‌کنند تا در ذهن خواننده ابهام و شبهه ایجاد کنند

یکی از این مقالات ذکر شده را در سایت پژواک ایران دیدم نام نویسند آن بهمن فرهادیان است که ظاهراً مدعی هوادار مجاهدین هم است ولی درهیچ یک از سایت‌های حامیان مجاهدین این مقاله دیده نمی‌شود و البته هیچ نوشته و مطلبی از او در اینترنت مشاهده نمی‌شود به جز چهار مقاله زنجیره‌ای که در پژواک ایران منتشر شده است در این مقاله که ظاهراً خواسته نوشته‌های مزدوران وزارت اطلاعات را نقد کند امٌا نقل قول از مزدوران در مقاله، بیشتر از نوشته‌های خودش دیده می‌شود و بیشتر نام مزدور الف مینو سپهر را مطرح می‌کند و به نوع غیر مستقیم این خبر را طور دیگری مطرح می‌کند و این شبهه را بوجود می‌آورد که احمد رازانی احتمالاً خودکشی کرده است در قسمتی از این مقاله می‌نویسد

به عنوان نمونه به خلق سوژه جدیدی به نام "احمد رازانی" رجوع کنید.[3] اولین واکنش نسبت به خبر حلق آویز کردن "احمد رازانی" در شهر اشرف توسط سایت "ایران دیدبان" به وقوع پیوست. واکنش مزبور تماماً بر پایه سناریوی به "قتل" رساندن "احمد رازانی" متمرکز است.
لازم به ذکر است بر طبق منطق "جنگ روانی"، "پیام" می بایست با حداکثر "قاطعیت" منتشر شود لذا نسبت به خبر حلق آویز کردن "احمد رازانی" در شهر اشرف، هیچگونه "احتمال" دیگری نباید به ذهن "مخاطب" خطور کند. از این رو اکثریت "منابع خاکستری" بسیج می شوند تا "احتمالات" را به حاشیه رانده و "سوژه" را با ذکر مصداقِ هر "نمود" حقنه کنند.

به باور من این سلسله مقالات بهمن فرهادیان توسط خود دستگاه امنیتی و چه بسا توسط خود مزدور اطلاعات الف مینو سپهر تهیه و تدوین شده است و با لینک به همین مقاله و با استفاده از سایت‌های اجتمایی آن را در بین هوادران مجاهدین آنتن می‌کند و حتی ماه ها قبل با درست کردن نام کاربری در فیس بوک این خبر دروغ را به بحث می‌کشد

در مورد همین خبر کاربری به نام مریم سیمرغ در فیس بوک که مرتب لینک‌های مجاهدین را بازتاب می‌کند و ظاهراً از سر دلسوزی و با مطرح کردن دروغ‌هایی از قبیل اینکه من احمد رازانی و بچه‌هایش را می‌شناختم و چرا کسی در مورد این خبر چیزی نمی‌نویسد شروع به بردن خط وزارات اطلاعات در بحث‌های سایت فیس بوک می‌کند که با واکنش بعضی از کاربران مواجه می‌شود

این مزدور وزارت اطلاعات بسیار پیچیده عمل می‌کند و قصداً بعضی از کلمات را به غلط تایپ می‌کند مثلاً فحش را فش می‌نویسد و یا مخصوصاً را مخسوسا می‌نویسد تا القاء کند که هوادران مجاهدین بی‌سواد هستند و در همان حال با یک نام کاربری دیگری بهزاد سپهرو با ادبیاتی متفات وارد صحنه می‌شود و همان خط را به پیش می‌برد


و من این بحث و جدال را با او جلو می‌بردم تا از قضیه آن سر دربیاورم و از صحبت‌های رد و بدل شده می‌فهم عنصر وزارت اطلاعات است و او هم مرا سریع حذف می‌کند و هنوز هم این خبر دروغ را در بالای صفحه فیس بوکش تبلیغ می‌کند
یاد آوری می‌کنم که مزدور الف مینو سپهر یا همان بامشاد تابناک علاوه بر سایت‌های رسمی وزارت اطلاعات در سایت بالاترین با نام کاربری آبنوس مرتباً می‌کوشد تا با انتشار اکاذیب، شانس خود را با به راه انداختن جنجال تبلیغاتی و جنگ کثیف روانی علیه نیروهای ضد رژیم بیازماید ولی این ترهات یک به یک مانند تف سر بالا به ریش آخوندها برمی‌گردد

پی نوشت: یک ساعت بعد از انعکاس این نوشته در فیس بوک کاربر مریم سیمرغ این خبر دروغ را از صفحه بالای فیس بوکش پاک کرد . و دیروز هم چندین بار در کامنت وبلاگم من و جد و آبادم را به باد دشنام و ناسزا گرفت

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

شنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۹

جای پای ِ سانتا کلاوز


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

سه‌شنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۹

هیهات مناالذله

  • می‌گویند هیهات مناالذله کلام امام حسین در مقابل ظلم و ستم معاویه و یزید بود و او می‌گفت هرگز تن به ذلت نمی‌دهیم و زبونی و خواری از جمع ما دور است من محرم شناس نیستم و وقایعه عاشورا را ندیدم تا برایتان از سیدالشهدا روضه بخوانم! و فهرست کشته شدگان وقایعه کربلا را بنویسم ولی سال پیش در روز عاشورا چشمانم را به صفحه یوتیوب دوخته بودم و دقیقه به دقیقه لینک‌های قیام مردم را در فیس بوک چک می‌کردم اگر سپاه ابن زیاد را ندیدم ولی پارسال سپاه پاسدارن ولایت فقیه و عاشورای خونین را دیدم اگر زیر سم اسبان سپاه یزید، جنازه امام حسین را ندیدم ولی در تهران بزرگ زیر چرخ‌های خودروي نيروي انتظامي جنازه شبنم سهرابی را دیدم که چندين بار مزدوران خامنه ای از روي آن رد شدند

و هم چنین خروش و فریاد در گلو خفه شده نسلی را دیدم که خواهان آزادی بودند و برای آن از هیچ فدا و شجاعت دریغ نمی‌کردند و با آتش کشیدن موتورهای سرکوب‌گران به مصاف مزدوران تا دندان مسلح می‌رفتند و آن‌ها را سنگ‌باران می‌کردند و آن ارتش بزرگ مردمی هیهات منالذله گویان در برابر جلادان زبون ایستاد و خروشید

 

  • مهدی فتحی یکی از دانشجویان قدیمی ایتالیا بود و بچه‌ها مسعود پیکولو صدایش می‌زدند او هم از ساکنان اشرف بود و به دلیل محدودیتهای ضد انسانی کمیته سرکوب اشرف پس از  یکسال مقاومت در برابر بیماری سرطان و در حالیکه که کارشکنی نیروهای تحت امر مالکی با ایجاد تاخیر چند ماهه در انتقال او به بیمارستان تخصصی، بیماری او را غیر قابل برگشت کرده بود، در گذشت

مهدی در حالی که بیماری مهلک سرطان به جسم ستبرش رسوخ کرده بود و او را به شدت نحیف و رنجور نموده بود قبل از فرو بستن چشم‌هایش از یارانش تقاضا می‌کند تا او را برای آخرین بار با ماشین به میادین شهر اشرف ببرند تا چشمانش را از وجود این شهر سیراب کند او هم هیهات منالذله به خامنه ای و مالکی گفت و حاضر به کرنش در برابر ظالم نشد

و هم چنان مزدوران و اجیرشدگان ولایت فقیه با 140 بلندگو مشغول شکنجه روانی ساکنان این شهر هستند و هم چنان اشرفیان پایدار و پرخروش هیهات مناالذله می‌گویند



ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

شنبه، آذر ۲۰، ۱۳۸۹

فرار مغزها

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

سه‌شنبه، آذر ۱۶، ۱۳۸۹

تنظیم و نگارش کیفرخواست پیشنهادی لاریجانی به قوه قضائیه انگلستان برای بازداشت مؤسس ویکی لیکس

متن كيفر خواست پیشنهادی آیت‌الله صادق آملی لاریجانی به قوه قضائیه انگلستان برای بازداشت جولیان آسانژ مؤسس ویکی لیکس امروز صبح ارائه و قرائت شد


آقای جولیان آسانژ متهم به نشر اکاذيب و تشويش اذهان عمومي از طريق مصاحبه در مجامع عمومي، انتشار در رسانه‌ها، توزيع اوراق چاپي ، تشکيل يا اداره سایت غیر قانونی ویکی لیکس و همکاري مؤثر در آن ، تلاش براي ايجاد يا تشديد اختلاف بين مردم جهان و مقامات کشوری در زمينه‌هاي فرهنگي و نژادي،رابطه نامشروع جسمی، روابط نامشروع لفظی (همچون لاس زدن و بگو و بخند کردن که از دیدگاه فقهی مفاکهه نامیده می شود)، دایر کردن مرکز فساد و فحشاء و اداره کردن آنها، تشویق مردم به فساد و فحشاء، مداخله ناروا در امور علما و رجال سیاسی و بر خلاف اخلاق و عفت عمومی وایجاد مزاحمت برای آنها با استفاده از اینترنت و سایت و دروغ و تهمت‌های ساختگی و سازماندهی شورش‌ها” از طریق اینترنت”تبلیغ آشوبگری” و “شایعه پراکنی”
مواردي هستند که در متن حکم جلب به عنوان مصاديق جرم سياسي از آنها ياد شده است.

طبق مستندات به دست آمده و اعترافات مستدل متهم، اسناد ارئه شده ویکی لیکس از قبل طراحي شده بوده وطبق جدول زمانبندي در شرف یک كودتاي مخملي در جهان بوده است.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

سه‌شنبه، آذر ۰۹، ۱۳۸۹

از گزارشات ویکی لیکس



ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

دوشنبه، آذر ۰۸، ۱۳۸۹

ویکی لیکس فاش کرد: موشک‌های ارسالی کره شمالی به ایران قادر است اروپا را هدف قرار دهد

در یکی از فایل‌های ارسال شده به نیویورک تایمز ، ویکی لیکس فاش ساخت که ایران از کره شمالی موشک‌های پیشرفته دور برد که قادر است اروپای غربی و امریکا را هدف قرار دهد خریداری کرده است. در این اسناد و مدارک نگرانی اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا در مورد تمایل رژیم تهران به استفاده ار این تسلیحات پیشرفته مشاهده می‌شود. توانایی این تسلیحات پیشرفته نظامی بالاتر از تصورات و اظهارات علنی عنوان شده توسط مقامات واشنگتن است

از اسناد مهم دیگر در باره ایران، تقاضای کشورهای عربی از آمریکا برای حمله نظامی به تاسیسات هسته ای ایران، و در خواست ملک عبدالله از آمریکا برای بریدن سر مار ( ایران ) و نظرات وزیر دفاع اسرائیل، اهود باراک، در مورد ایران فاش شده، که او می‌گوید بین 6 تا 18 ماه برای توقف ایران از دستیابی به سلاح هسته ای فرصت داریم و بعد از آن تاریخ هر راه حل نظامی عواقب جانبی جبران ناپذیر را در بر خواهد داشت

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

چهارشنبه، آذر ۰۳، ۱۳۸۹

آق محمود بگم، بازم گند زدی!



ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

چهارشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۸۹

سه‌شنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۹

برای نظام قضایی ایران همه در برابر قانون نا برابرند


بالاخره روز چهارشنبه گذشته شجاع‌ترین آقازاده حکومتی آقای مهدی خزعلی همان طوری که در خبرها آمده بود با قرار وثیقه 200 میلیون تومانی آزاد شد . نکته‌ای که نظر من را به خود جلب کرد نحوه دستگیری مهدی خزعلی بود چون در وبلاگش توضیح داده و نوشته :

روز چهارشنبه 21 مهرماه 1389 ساعت 8 صبح، سروان شایسته از پلیس امنیت تماس گرفت و مرا به مقر پلیس امنیت در خیابان شریعتی برای ساعت 9 دعوت کرد، عذر خواستم و عرض کردم تا 11 جلسه ای دارم، بعد می آیم. می دانستم که ممکن است بازگشتی نباشد، با همسرم رفتم که اگر ماندگار شدم اتومبیل را برگرداند

آن وقت می‌گویند نظام قضایی، مردم را به یک چشم نگاه می‌کند! و بالای ترازوی عدالت قوه قضاییه کلمه عوام فریبانه الله می‌گذارند و شعار و ادعای تو خالی و مسخره‌ی همه در برابر قانون برابرند! را سر می‌دهند و هر از گاهی تو تبلیغات تلویزیونی‌شان پخش می‌کنند ، ولی این حقه‌بازی ها و حیله‌ها را دیگر کسی باور ندارد !

همین چند روز پیش ماموران امنیتی برای دستگیری آرش صادقی( عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه علامه )به خانه ‌اش ساعت 4 صبح جوری شبیخون زدند و شیشه ها را شکسته که مادر این فعال دانشجویی دچار حمله قلبی شده و پس از چهار روز دربیمارستان فوت کرد ! و آن وقت برای دستگیری آقا زاده آیت الله خزعلی بهش زنگ می‌زنند و او را به شعبه چهارم امنیت ( مستقر در اوین ) دعوت می‌کنند و او هم می‌گوید فعلاً وقت ندارم مشغولم دو ساعت دیگه میام و بقول خودش با ادب و احترام با او برخورد می‌کنند و آقازاده خزعلی هم بعد از آزادی از افسران شایسته پلیس امنیت تقدیر می‌کند

در حکومت جمهوری اسلامی نزدیک بودن به مراکز قدرت نحوه برخورد با منتقدان را تعیین می‌کند منتقد هم با برانداز تفاوت دارد و جایگاه آقا زاده با دانشجوی آزادی‌خواه هم متفاوت است. غلط نکنم من فکر کنم ولی فقیه می‌خواهد در آینده از آقای مهدی خزعلی بعنوان رئیس جمهور آینده کشور استفاده کند البته اگر حکومت تا انتخابات بعدی ریاست جمهوری دوام بیاورد

ای کاش آقای مهدی خزعلی بعد از تقدیر از افسران شایسته در وبلاگش می‌نوشت چطور شد که آزادش کردند ؟ تا سایر زندانیان دربند اوین هم یاد بگیرند و از زندان آزاد بشوند !

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

پنجشنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۹

«دموکراسی این نیست»

چندی پیش آقای هادی خرسندی مصاحبه‌ای با رادیو زمانه انجام داده بود و شهرزاد سمرقندی در باره سخنرانی خرسندی و حضور او در مراسم خاک‌سپاری مرضیه، از این طنزپرداز خوش ذوق سئوالاتی کرده بود . من هم این مصاحبه را خواندم و بعد از خواندن نظراتم را در کامنتی مفصل زیر مصاحبه قرار دادم و کامنتدونی زمانه نوشت نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود. بعد از 24 ساعت دیدم نظراتم منتشر نشد

دوباره رفتم و اعتراض کردم و نوشتم چرا کامنت مرا منتشر نکردید من به کسی توهین و اهانتی نکردم جوابی دریافت نکردم رفتم و در صفحه شخصی هادی خرسندی و زیر لینک همان مصاحبه نوشتم هادی جان نمی‌دانم چرا رادیو زمانه کامنت مرا منتشر نمی‌کند و به جدم قسم به کسی هم توهین نکردم و خرسندی عزیز در پاسخ کامنت من در کمال فروتنی ایمیلی زده بود و نوشته بود همکار راديو زمانه گفت دوباره بفرستيد شايد اشتباه شده. يادش نميامد. ميتوانيد براي من هم بفرستيد . کامنتم را جایی ذخیره نکرده بودم تا کپی آن را دوباره بفرستم ولی مضمون آن را به یاد دارم و امروز مطالبی را هم به آن اضافه می‌کنم و همین جا قرار می‌دهم

بیشتر آن‌هایی که به خرسندی و مرضیه ایراد می‌گیرند و حتی با وقاحت مراسم ترحیم مرضیه را مجلس ترحیم دموکراسی می‌خوانند بویی از دموکراسی نبرده و برای انتخاب آزاد انسانها، ارزشی قائل نیستند می‌گویند مجاهدین از مرضیه استفاده سیاسی تبلیغاتی کردند خب بابا جان در همه جای این جهان و در همه کشورها، خیلی از هنرمندان توانایی هنری خود را صرف ایده‌ها و هدف‌ها و باورهای سیاسی خود می‌کنند و حالا چه در جامعه دموکراتیک و چه در جامعه استبداد زده چه در خدمت به مردم و چه در خدمت به دیکتاتورها و این مسائل مختص فقط ما ایرانیان نیست

هنرمندانی را می‌بینیم که برای مثال برای ستاد انتخاباتی باراک اوباما هنرنمایی می‌کنند و یا از کاندیداتوری میر حسین موسوی حمایت می‌کند و یا هنرمندانی به محضر مقام مزخرف رهبری می ‌روند و یا هنرمندانی هستند که برای احزاب و نهادهای سیاسی اجتمایی فعالیت می‌کنند و هنرمندانی زیادی هم جانشان را در راه اهداف و باورهای سیاسی خود می‌گذارند ویکتور خارا ،لورکا ، سعید سلطان‌پور و …

هم دیکتاتورها از تولیدات آثار هنری استفاده می‌کنند و هم آزادی‌خواهان ولی آنچه که در تاریخ ماندگار خواهد ماند و آینده‌گان در مورد آن قضاوت خواهند کرد آثاری است که به هویت انسان ارزش می‌دهد چون رسالت هنرمند ترسیم حقیقت است و رسالت دیکتاتورهای ِضد هنر انکار حقیقت است.

و آنان که هنرشان را در خدمت به حکومت دیکتاتوری معامله می‌کنند و چون چهره ای دروغین از دیکتاتور عرضه می‌کنند هیچ‌گاه آثارشان ماندگار نخواهند بود و بر عکس آثار شگرف و به یاد ماندنی و به قول ریتسوس بزرگترین نمونه های مقاومت، در زمان بزرگترین ظلم ها به وجود آمده اند. و این چنین است برتولد برشت در سال‌های جنگ و تبعید آثار شگرف خلق می‌کند و این چنین است غزلیات آتشین فرخی یزدی در حکومت زور و استبداد بی‌نظیر می‌شود و در آثار سیاسی پیکاسو در تبعید وقایع سیاسی در نگاهی هنرمندانه ارزش و اعتبار ویژه کسب می‌کند

یادمان نرود زمانی که فاشیزم در اروپا حکومت می‌کرد، فاشیست‌ها هنر آونگارد را پوچ و بی‌معنی تلقی می‌کردند ولی از همین هنر نامفهوم و بی‌محتوا بیشترین ترس را داشتند

وقتی هویت و حرمت ایرانی به دست گروهی جلاد انکار می‌شود و هزاران جوان و نوجوان اعدام و زندان شکنجه می‌شوند و دست و پایشان را قطع می‌کنند و سنگسار می‌کنند و زنان را از حقوق انسانی منع می‌کنند وظیفه هنرمند متعهد چیست؟ تا زمانی که تبعید است هنرمند، نمایش نویس، نقاش، طنزپرداز، نویسنده، آوازه خوان چیزی را می‌نویسد و یا نقاشی می‌کند یا می‌خواند که دیده است و حس کرده است خب در این شرایط هنرمندانی مثل مرضیه و یا ساعدی و یا خرسندی می‌آیند و از حرمت انسانی دفاع می‌کنند و انسانیت را در آثارشان انعکاس می‌دهند

ولی بسیاری از هنرمندان هم هستند چه در لوس آنجلس و چه در جاهای دیگر ترجیح می‌دهند میدان فعالیت‌شان متفاوت باشد و ذوق هنری‌شان را صرف چیز دیگری بکنند و به کسب و کار صرفاً هنری بپردازند. خب رژیم هم تبلیغات می‌کند پول خرج می‌کند تا بین هنرمندان هم‌زبان و هم‌صدا و هم‌قدم پیدا کند عواملش را به خارج کشور می‌فرستد تا با وعده و وعید و امتیازات هنرشان را به خدمت بگیرد و اگر بدلیل بی‌آبرویی‌های ویژه اش در خارج نتواند هنرمند را هم‌دست خود درآورد حداقل می‌خواهد کاری به کارش نداشته باشند و پاپیچ جنایت‌هایشان نشوند و خط قرمزها را رد نکنند

خب تو این شرایطی که هر صدایی از جنس آزادی در گلو خفه می‌شود، مرضیه تصویر دیگری از هنرمند ایرانی نشان می‌دهد از مال و ملک و جان و فرزند و وابستگی‌های عاطفی و مهم‌تر از همه از خاک وطنش در 71 سالگی دل‌ می‌کند تا هنرش و صدایش را ناقوس مرگ رژیم آخوندی کند اذان را باصدای خودش می‌خواند تا به آخوندهای زن‌ستیز نشان دهد اگر با اختیار و نه به اجبار مذهب را بپذیرد می‌توان حتی موذن باشد و پیش نماز مردها هم باشد و امروز کسانی که مرضیه را به خاطر انتخاب سیاسی اش مورد حمله و هتاکی قرار می‌دهند، و نان میان تهی دموکراسی خود را برای چندمین بار در تجارت‌خانه ابدی خود در بازار اینترنت به حراج می‌گذارند بویی از دموکراسی نبرده و برای انتخاب آزاد انسانها، ارزشی قائل نیستند

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

جمعه، آبان ۰۷، ۱۳۸۹

پاچه خواری

لابد شما هم شنیدید و دیدید که کریم باقری وچند فوتبالیست پاچه خوار دیگر، به ضیافت بازی فوتبال احمدی‌نژاد و مورالس رفتند و با جانی و قاتل مردم ایران فوتبال بازی کردند رژیم کودتا برای مشروعیت دادن به حکومتش از بازیکنان محبوب فوتبال استفاده ابزاری می‌کند اگر این بازیکنان پاچه خوار واقعاً ورزشکار بودند به احمدی‌نژاد و دار و دسته کودتاچی سواری نمی‌دادند . این قانون طبیعت است هر چقدر به قطب جانیان و قاتلان نزدیک می‌شوید از مردم و ارزش‌های مردمی دور می‌شوید و این آخرین بازی خداحافظی کریم باقری و رضا جباري، فرهاد مجيدي ، طالب‌لو با هوادران‌‌شان بود

یکی از کاربران بالاترین دلایل نرفتن به این ضیافت‌های فرمایشی و امتناء از سرسپاری به آستان قاتلان و شکنجه‌گران فرزندان میهن را خیلی خلاصه در کامنتی نوشته که برایتان ذکر می‌کنم

بالابردن هزینه اجتماعی برای چاپلوسی و همکاری با جنایتکاران و مزدوران دیکتاتوری: 1)یک وظیفه انسانی در مقابل جنایتهای صورت گرفته است 2)یک راهبرد موثر مبارزه بدون خشونت است 3) جزو محدود ابزارهای اعتراضی فعال و قابل اجرای از دورردست است 4) یک شیوه مقابله با جنگ روانی حکومت دیکتاتوری است 5) خنثی کننده استفاده تبلیغاتی از چهره های معروف ورزشی هنری و علمی برای ایجاد مقبولیت و مشروعیت است 6) یک عامل بازدارنده و پیشگیرانه برای آلوده شدن چهرههای معروف نااگاه یا متزلزل در آینده است 7) نشانه زنده بودن یاد کسانی که جانشان و آرامششان را فدای ارزشهای انسانی کردند ومیکنند 8) افزایش دهنده حساسیت اجتماعی و پویایی فرد معترض و اجتماع است 9)

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

پنجشنبه، مهر ۲۹، ۱۳۸۹

یادبود



در رفتن
باز آمدی
با شعرت
با صدایت
که جوانه می زند

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

سه‌شنبه، مهر ۲۷، ۱۳۸۹

مرضیه، جاودانه زنی در هنر معاصر



صدا صدا تنها صدا
صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن
صدای ریزش نور ستاره بر جدار مادگی خاک
صدای انعقاد نطفه ی معنی
و بسط ذهن مشترک عشق
صدا صدا صدا تنها صداست که میماند

-فروغ فرخزاد-


این چند روزه احساس می‌کنم هنوز در تصرف خبر مرگ مرضیه هستم . و به فکر این که چگونه بیماری، توانست با ضربه‌ای به سمفونی بزرگ زندگی مرضیه خاتمه دهد. او که با کارنامه 60 ساله هنری به خوبی آهنگ این زندگی را درک کرده بود و خود را به بلند‌ترین درجات اعتلای هنری عروج داده بود .

این روزها فضای مجازی مخصوصاً فیس بوک لبریز از نام و یا آهنگ‌های اوست مینای شکسته، سنگ خارا، دیدی چه رسوا شد دلم، بخوان به نام گل‌سرخ، بیداد زمان، و از صدای او محسور می‌شوم. آن صدای آشنا و جادویی که می‌خواند، رفتم که رفتم، امروز برای همیشه در اورسورواز در کنار فرزند‌ش به خاک سپرده شد

میراث ماندگار ایران فقط اشیاء و بناها نیستند. آثار و نشانه‌های هنرمندان، مردان و زنان بزرگ کشورمان در سطر سطر صفحات تقویم تاریخ فرهنگ ایران ثبت می‌شود. اگر چه در طول تاریخ همواره مستبدان و حکامان ظالم سعی در محو و نابودی این ماندگارها هستند

می‌خواهم مرضیه را ستایش کنم چون امروز هنرمندانی را می‌بینم که هنوز بر اولیٌن پله انسانیت گام نگذاشته‌اند، هنر و توانايي‌هايشان را قرباني درگاه مشتي خونريز و ستمكار می‌کنند. و با هارترين دشمنان آزادي كه بي‌گمان بيرحم‌ترين دشمنان نسبت به‌هنر نيز خواهند بود بیعت می‌کنند


مرضیه از طریق آهنگ‌هایش با مردم حرف می‌زد. نغمه‌خوانی که با بغض مردم می‌گریست و با شادی مردم می‌خندید . و وقتی که سایه سیاه آخوندی بر پهنای کشور سنگینی کرد و زنان از حق خواندان آواز محروم گشتند، مرضیه بعد از چندین سال سکوت، از خانه و کاشانه و فرزند و مال و منال و دیگر دل‌بستگی‌ها چشم پوشید و با پذیرفتن خطرات و درد و رنج راهی تبعید شد و زبان به اعتراض وضع موجود گشود و حکومت را غاصب و نامشروع خواند و بغض فروخورده مردمش را در آوازهای خود جاری کرد و هنرش فارغ از ارزش والای هنری، کارکردی اجتمایی سیاسی یافت


اگر روزی روزگاری گذرتان به پاریس افتاد در شهرک اورسورواز واقع در شمال غربی پاریس نزدیکی‌های مزار وانگوگ، آن نقاش عاشق گل آفتاب گردان، مزاری را خواهید دید که به روی سنگ مرمری آن نوشته شده است اشرف‌السادات مرتضایی و اگر آهسته گوش جانتان را به روی این سنگ مرمر بگذارید ...صدایش را خواهید شنید
اگر از مزارش دور شدید از یادش دور نخواهید شد

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

پنجشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۹

بانوی آواز ایران جاوادنه شد

برای بزرگ‌نمایی به روی تصویر کلیک کنید

مرضیه بزرگ بود و بزرگ ماند. زمانی که هر صدایی از جنس عشق و آزادی در گلو خفه می‌شد او برای آزادی خواند برای عشق خواند و برای مردم ایران خواند و برای چندین نسل خواند. صدای تمام عاشقان را می‌شد از گلوی او شنید ، کلمات عاشقانه اشعارش، قلب‌ها را لبریز می‌کرد و ظرافت ملودی دل‌نشین او روح آدمی را نوازش می‌کرد. نغمه‌خوان سرکش موسیقی ایران بالاخره پس از عمری خدمت به فرهنگ این مرز و بوم دیروز چشم از جهان بست صدای او مثل جزیره‌ای در دریا به یادگار خواهد ماند. یادش گرامی باد
پی نوشت
گل کو عزیز در فیس بوک برای مرضیه نوشته است

مرضیه عزیز..... هنوز چشم به راهم!

دیروز روز چهارشنبه 13 اکتبر 2010 ساعت یک بعد ازظهر مرضیه در بیمارستانی در پاریس زندگی را وداع گفت. زندگی که میشود بدون اغراق گفت حتی یک روز و یک دقیقه اش هدر نرفته است.

مرضیه عزیز دلم برایت تنگ میشود وقتی اینها را مینویسم.تو تنها یک خواننده نبودی. تنها سرمایه تو آن صدای جاودانی ات نبود. نمیدانم چرا هر وفت بهت فکر میکنم در ذهنم تو و چه گوارا یکی میشوید. کسانی که نه تنها در شغل خود بهترین بودند اما نبوغ خود را فقط برای بهتر کردن زندگی خود استفاده نکردند. کسانی که زندگی و مرگ دیگران برایشان مهم بود. کسانی که خود خواسته به تبعید رفتند و در راه خلقشان تانفس آخر مبارزه کردند.

آری مرضیه عزیز تو اول یک مبارز و بعد یک هنرمند نابغه هستی.
با این که با موسیقی اصیل ایرانی هیچ دلبستگی نداشتم صدای تو و طرز اجرای تو موسیقی ترا برای من از بقیه جدا میکرد. وقتی دیو جهل ایران را زیر چکمه های خونین خود گرفت.

تو خاموش ماندی. خودت را به جمهوری اسلامی نفروختی و تاوان این مقاومت را با 15 سال سکوت پرداختی
مرضیه عزیز تو در 69 سالگی در زمانی که میتوانستی باز خاموش بمانی و کسی هم به تو ایرادی نمی گرفت به هر چه داشتی پشت پا زدی. خطرها را به جان خریدی . از مال و ملک و فرزند گذشتی و به مردم ایران پیوستی. کاش بدانی که این اقدام شجاعانه تو چه تاثیری بر مردمی گذاشت که جمهوری اسلامی با شکنجه و اعدام و رعب و وحشت و ایجاد فقر و اعتیاد سعی در نابودیشان داشت. تو روح تازه ای به مردمت دمیدی.

کنسرت های تو در سن هفتاد سالگی..آن انرژی بی پایان تو ...مسافرت هایت به کشورهای مختلف..اجرای شجاعانه سرود ای ایران..اذان..ربنا...شکستن همه تابوهای موجود....فصل جدیدی هم در زندگی تو و هم در زندگی طرفدارانت بود. من در تو نه تنها یک خواننده موفق بلکه یک زن بزرگوار و شجاع می دیدم . هر سرود و آهنگی که اجرا کردی ...هر پیامی که فرستادی...هر لحظه ای که روی صحنه تلویزیون ظاهر شدی...تکه ای شد از وجودم که جداشدنی نیست.

شاید برای همین است که غم رفتنت اینقدر سنگین است. برای اینکه باری که تو در زندگی پربارت بر دوش کشیدی قابل تصور نیست. برای اینکه آنچه تو به مردم رنج کشیده ات بخصوص در شانزده سال آخر عمرت هدیه کردی آنقدر ارزشمند است که نمیتوان جدایی از سرچشمه آن را تصور کرد. هنوز چشم براهم که صدایی.. پیامی.... از تو بشنوم .

هنوز چشم به راهم!


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

سه‌شنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۹

همسر سفیرایران در فرانسه : غده ای در سرِ ما زنان وجود دارد که اجازه قضاوت درست را از مامیگیرد



خبرنگار : مایلم در مورد خواسته های زنا ن ایرانی صحبت کنیم، شنیده ام که خانم شیرین عبادی برنده جایزه نوبل حقوق بشر برای تساوی حقوق زن و مرد در برابر قانون مبارزه میکند ……

همسر سفیر : من قبل از اینکه توضیح بدم، اینهم باز از اون چیزهائیه که متاسفانه، متاسفانه باید بگویم که این جایزه بعضی اوقات به کسانی داده میشود که لیاقتش را ندارند. من فکر میکنم خانمها عاطفی تر هستند.

به نظرم میتواند به فرم بدنی آنها هم ارتباط داشته باشد. میدانید که زنها چگونه مادر میشوند ؟

برای اینکه در سر زنها غده ای وجود دارد که مختص زنان است، چه در انسان و چه در حیوان. این بخش از سر زنان است که محرک اصلی حساسیت زنان است. بخاطر اینکه زنها خیلی عاطفی هستند خیلی دلسوز هستند خیلی مهربان هستند ممکنه که اون زمانی که میخواهند شهادت بدهند اون عواطفشون مانع این کار بشه و نتوانند درست تصمیم بگیرند ……

خبرنگار : خود شما به نظر نمیاد که احساساتتان باعث لغزش در تصمیماتتان بشود و شما را بسیار مصمم میبینم، من در ایران برعکس آنچیزی را که میگوئید دیده ام. بعضی اوقات زنان ایرانی را با افکاری بسیار روشن تر از مردان و بسیار باهوشتر از مردان ایرانی دیده ام …

همسر سفیر : این درسته، این نظر شماست ولی این واقعیته ! ما اون غده در سرمان هست، هرچقدر هم اقتدار داشته باشیم، آن موقع حساس، باز اون عواطف ما نمیذاره، باز جلوی ما را میگیره !

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

یکشنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۹

نمودار تحول اقتصادی احمدی نژاد



ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

چهارشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۹

مادر کوشالی چشم‌های خسته و دلگیرش را برای همیشه فرو بست



هیچ‌گاه ندیده‌ام ، چشم‌هایی
چون آسمان بی انتهای چشم‌های تو
صاف و ساده، ولی پر از ستاره

مادر کوشالی چشم‌های خسته و دلگیرش را برای همیشه فرو بست، همان چشم‌هایی که هر از گاهی می‌بست و خدا را صدا می‌زد ، همان چشم‌هایی که از زندگیش سخن می‌گفت، و پرپر شدن پنج جگر‌گوشه‌اش را شاهد بود ، همان چشم‌هایی که وقتی نام میهن و ایران را می‌‌دید درد عشق تمام وجودش را می‌گرفت و این چشم‌ها را براق می‌کرد و درخشش آن احساس ناب مادری را در او شکوفا می‌کرد

مادر درست مثل آن پروانه‌ایی که وقتی می‌خواهد بمیرد بی‌صبرانه در جستجوی گل‌های خود است زخم‌های کهنه‌اش را با مقاومت مردم ایران مرهم می‌داد و همه مبارزین و مجاهدین و دانشجویان قیام را فرزندان خود می‌نامید و در جستجوی آنها بود

عکس‌های مراسم خاک‌سپاری مادر را دیدم چقدر گل بر مزارش گذاشته بودند حالا در گورستان سرژی آرام گرفته و به زمزمه‌های گل‌ها در نسیم پائیزی گوش می‌دهد، راستی مادر کوشالی، این زمزمه‌ها چقدر شبیه لالایی های تو برای فرزندانت است! و می‌دانم اگر برگ‌های پائیزی بر مزارت بیافتند، پرندگان بی‌صبرانه بال خواهند کشید و این برگ‌ها را برای ساختن آشیانه خود خواهند برد

ویدئو کلیپ تقدیم به مادر کوشالی

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

چهارشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۹

یک محموله بزرگ انفجاری که از ایران به مقصد سوریه حمل و نقل می‌شد در بندر ایتالیا کشف و ضبط شد




امروز خبرگزاری آنسا ایتالیا از منابع موثق گزارش داد که یک محموله بزرگ مواد منفجره تی4 یا RDX در بندر جویا تائورو در استان رجٌو کالابریا ایتالیا کشف و ضبط شده است. کشف این محموله که حاوی 6 تا 7 تن مواد منفجره است در نتیجه فعالیت‌های تحقیقاتی کارشناسان بین‌المللی صورت گرفته است

این محموله که حاوی شیرخشک بسته بندی شده است از ایران وارد ایتالیا، و به مقصد سوریه بارگیری شده بود و در بندر جویا تائورا توسط پلیس رجٌو کالابریا و پلیس مالی و با همکاری ماموران گمرگ متوقف و بعد از بازرسی و تحقیقات، حدود 6 تا 7 تن مواد منفجره تی4 در این محموله کشف و ضبط شد
تی 4 یا RDX یا Cyclotrimethylentrinitramine در اکثر جنگها از آن بعنوان ماده منفجره در پر کردن بمبها- راکتها و… استفاده می‌کنند. و از قدرت انفجاری بالا برخوردار است


در ویدئو زیر کنفرانس مطبوعاتی مقامات و سخنگوی پلیس رجٌو کالابریا و پلیس مالی و سخنگوی گمرگ، دیده می‌شوند که به سئوالات خبرنگاران پاسخ می‌دهند در این کنفرانس مقامات تأکید دارند که با توجه به کمیت این محموله مقصد اصلی آن رساندن مواد منفجره به باندهای خرابکار و اشرار ایتالیایی نبوده، و چون بندر جویا تائورو بزرگترین بندر مدیترانه است و سالانه 3 میلیون، و روزانه 5 تا 6 هزار کانتینر در آن حمل و نقل می‌شوند در نتیجه نیروی بسیار زیادی برای کنترل و بازرسی این کانتینرها در این بندر استقرار دارند و البته بجای این بندر می‌توانست هر بندر دیگری اروپایی و یا ایتالیایی باشد و عکس‌هایی از کارتن‌های باز شده موادر منفجره را به خبرنگاران نشان می‌دهند

و خبرنگاران می‌پرسند چه کسانی شما را از محتوای این کانتینر آگاه ساختند و از کدام کشور حرکت کرده و مقصد آن کجا بوده است ؟ که رئیس پلیس می‌گوید انتلیجت سرویس ما را از وجود مواد منفجره در کانتینر مطلع ساخت و ما به بازرسی دقیق محموله اقدام ورزیدیم و در 6 آگوست از بندر عباس این محموله حرکت کرده و در مورد نقطه مقصد آن در حال انجام تحقیقات بیشتر هستیم ولی گویا در بارنامه تخلیه محموله بندر "لاتاکيا"ي سوريه قید شده است

و بعد خبرنگاری می‌پرسد چرا بندر ایتالیا را برای انجام این کارها انتخاب کردند که در جواب می‌گویند اینجا یک ایستگاه بوده برای تعویض کردن کشتی و می‌توانست به راحتی هر بندر دیگری باشد



ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

دِ بیا بیرون لعنتی



ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

یکشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۹

ارژنگ داوودی پس از 67 روز اعتصاب غذا بیش از دو روز دیگر زنده نمی‌ماند



در میان انبوه خبرها مهم امروز، خبری از زندان گوهردشت بدون هیچ‌گونه جنجال رسانه‌ای در مورد ارژنگ داوودی به بیرون درج کرد خبر این است ارژنگ داوودی پس از 67 روز اعتصاب غذا بیش از دو روز دیگر زنده نمی‌ماند انگار کسی پیگیر وضعیت اقای ارژنگ داوودی نیست! حالا چه فرقی می‌کند چه طناب میرغضب او را را به جوخه مرگ بسپارد چه اعتصاب غذا، فردا دیر خواهد شد همین امروز وظیفه ملٌی میهنی هر ایرانی است که به حمایت از این زندانی برخیزد با تلفن و فکس به صلیب سرخ و سازمان ملٌل و سازمانهای حقوق بشری برای نجات اقای ارژنگ داودی تماس بگیریم
با دبيركل سازمان ملل...شماره کمیسریای عالی حقوق بشر سازمان ملل

The UN (سازمان ملل)
Telephone: +41 22 917 9220
Email: InfoDesk@ohchr.org
Email: nationalinstitutions@ohchr.org
gmagazzeni@ohchr.org

شماره دفتر دبیر کل

5012 963 001212

بان کی مون
Ban Ki Moon
sg@un.org

Navi Pillay
ناوی پیلای ( رییس کمیسیون حقوق بشر)
registry@ohchr.org

ارژنگ هم مثل بسیاری از زندانیان سیاسی دیگر دست از خانه و کاشانه و زندگی شسته‌ و برای آزادی میهن زیر فشار و شکنجه قرار گرفته‌ است . سربلند و سرافراز تسلیم حکومت مستبد و جنایت‌کار آخوندی نشده است و امروز این زندانی به یاری و حمایت ما نیاز دارند لازم نیست آدم سیاسی باشیم تا حمایت کنیم با هر عقیده و مسلک و مرامی می‌توانیم اطلاع رسانی کنیم وظیفه و تعهد انسانی و مسئولیت وجدانی در مقابل این زندانیان به دوش ما است . آیا نمی‌خواهیم در ریختن دیوار اختناق و برای آزادی و دموکراسی در کشورمان سهمی داشته باشیم

در همین رابطه
از شخص سید علی خامنه ای اعلام شکایت نموده خواهان رسیدگی قانونی و عادلانه هستم( ارژنگ داودی)

پتیشن برای آزادی ارژنگ را امضاء کنید ( متن انگلیسی و فارس )
We Demand the Immediate Release of Arzhang Davoudi! In Danger of Death, Over Two Months on Hunger Strike!

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

شنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۹

چهارشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۹

ستار لقایی قصه نویس و روزنامه‌نگار ایرانی درگذشت




ستار لقائی نویسنده و روزنامه نگار باسابقه مطبوعات ایران روز دوشنبه ۲۲ شهریور، در پی ۴ سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری سرطان در سن ۶۴ ساگی در لندن درگذشت.

ستار لقایی در سال ۱۳۲۵ در تربت حیدریه متولد شد و زمانی که دانشجوی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود کار مطبوعاتی خود را در مجله تهران مصور آغاز کرد.
وی مدتی سردبیر تهران مصور بود و پس از تعطیل این مجله سردبیری مجله هفتگی "کودک و زندگی" را بر عهده گرفت.

ستار لقائی طی دوسال قبل از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی در ایران عضو هیأت مدیره و نایب رئیس سندیکای نویسندگان ایران بود و یک سال پس از پیروزی انقلاب دستگیر و پس از دو هفته آزاد و بلافاصله از ایران خارج شد و در لندن اقامت گزید. ستار لقایی در مدت ۳۱ سال زندگی در تبعید هیچگاه به ایران تحت حاکمیت آخوندها بازنگشت.
در لندن لقائی اقدام به تأسیس یک موسسه انتشاراتی کرد و مجلات، روزنامه ها و کتابهای متعددی را منتشر نمود و همزمان هفته نامه های "فریاد آزادی"، "ندا" و "پیام" را منتشر و سردبیری کرد.

ستار لقایی در خارج از ایران از اعضای فعال و از مدیران کانون نویسندگان در تبعید و انجمن قلم بود.
از لقائی مجموعا ۱۸ کتاب شامل داستان های بلند، مجموعه داستان های کوتاه، گزارش و داستان کودکان به چاپ رسیده است.

ستار لقایی از یاران مقاومت و حامیان اشرف بود و سال گذشته در شرایطی که عوامل رژیم در عراق به اشرف حمله کرده بودند در تحصن هواداران مجاهدین در مقابل سفارت آمریکا در لندن حاضر شد و همبستگی خودش را با اشرفیان اعلام کرد.
برگرفته از سایت همبستگی ملی

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

دوشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۹

در خیابان به دیدارت آمدم

چه کارزار گسترده‌ای در ایتالیا برای سکینه محمدی آشتیانی صورت گرفت هیچ وقت کشور ایتالیا در این ابعاد وسیع از یک متهم محکوم به اعدام حمایت نکرده بود. البته نا گفته نماند در مورد کبری رحمانپور هم فعٌالیت‌های زیادی در ایتالیا انجام شد ولی ضریب آن قابل قیاس با این پرونده نبود

امروزه شمار حامیان لغو مجازات اعدام پیوسته رو به افزایش است گرفتن جان در ازای جانی که گرفته شده است عدالت نیست انتقام جویی است . و نمی‌توان با شیوهای آخوندی مثل قانون ضد انسانی قصاص و با سنگسار آموزش داد که کشتن اشتباه است . فقط با فرهنگ تعلیم و تربیت و احترام نسبت به حقوق دیگران و با تضمین حقوق یکسان برای مردم می‌تواند جرایم را کاهش و تا حدی پیشگیری کرد.

آمارها نشان می‌دهد که در کشورهای حامی مجازات اعدام جرایم جنایی کاهش نیافته و حتی در کشورهایی مثل ایران افزایش یافته . مجازات اعدام با ماده 3 اعلامیه حقوق بشر در تناقض است این ماده می‌گوید هر فردی حق آزادی ، و حق امنیت و حق زندگی کردن را باید داشته باشد . شاید هنوز نشود بشکل یک قانون بین‌المللی و از طریق سازمان ملل متحد و با تصویب رساندن لغو حکم اعدام ، قوانین جامعه جهانی را متمدن کرد ولی گام‌های اساسی درجهت برچیدن آن برداشته شده است .

عکس‌ها و فیلم‌های بسیاری زیادی در ایتالیا در اعتراض به حکم سنگسار سکینه منتشر شد و متأسفانه تو ایتالیا کسی را ندیدم که این عکسها و فیلم‌ها را جمع آوری کند و به سایر هموطنان به‌خصوص مردم ایران نشان بدهد شاید دیدن فیلم‌ها از طریق جستجوگر یوتیوب راحت و ساده باشد ولی در مورد عکس‌ها بسیاری از تصاویر نادیده می‌ماند، در بسیاری از این اکسیون‌ها دوستان و آشنایانم شرکت داشتند و برایم عکسها را ایمیل کردند و تعدادی از عکس‌ها را هم خودم جمع‌آوری کردم و کلیپی از این تصاویر تهیه کردم که شما را به دیدن آن دعوت می‌کنم



ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

جمعه، شهریور ۱۹، ۱۳۸۹

جمعه، شهریور ۱۲، ۱۳۸۹

ادامه اعتراض ها به حکم اعدام سکینه آشتیانی- رم مقابل سفارت جمهوری اسلامی ایران


گل بجای سنگ
فوتبال یکی از کانال‌های مناسب و خوبی است تا شاید بشود از این طریق صدای اعتراض جهانیان را به گوش حاکمان ناشنوای ایران رساند. امروز تو ایتالیا صدای فرانچسکو توتی یکی از قهرمانان صاحب نام فوتبال ایتالیا در حمایت از سکینه بلند شد. فرانچسکو توتی را بسیاری از ورزش دوستان ایرانی و خارجی می‌شناسند. نمی‌دانم پژواک گسترده صدای او می‌تواند جلوی جلادان سکینه را بگیرد یا نه!

کاپیتان تیم رم و تمامی بازیکنان باشگاه رم از فراخوان گل بجای سنگ در حمایت از سکینه استقبال کردند. توتی گفت « من خواهان آزادی خانم سکینه محمدی هستم. قابل قبول و باور کردنی نیست که امروزه چنین مجازاتی اصلا وجود داشته باشد. به امید آن روزی که کودکان، بانوان و تمام قشر ضعیف جوامع مورد احترام قرار گیرند و در حق آن ها تجاوز نشود »

روسلا سنسی مدیر عامل باشگاه رم هم گفت ما خانواده بزرگ زرد و قرمز (نماد تیم رم ) دسته گل‌هایی به نشانی سفارت ایران برای سکینه این سمبل آبرو و حیثیت زنان شرق ارسال خواهیم کرد تا این زن به وسیله سنگ‌های بی‌رحم و در قضاوتی ناعادلانه کشته نشود .

این حرکت انساندوستانه توتی و باشگاه رم، هم‌زمان با تظاهرات و اعتراض به حکم سنگسار سکینه، در مقابل سفارت ایران در رم بود، در مقابل سفارتخانه رژیم سنگسار را صحنه سازی کرده بودند تا مردم ببینند با تکه‌های سنگ چه بر سر زنان ایران می‌آورند

هم چنین در کمپیدولیو از طرف فرانچسکو توتی 24 شاخه گل رز، زیر عکس بزرگ سکینه نهاده شده بود و در کنار دسته گل توتی دو دسته گل دیگر به چشم می‌خورد، دسته گل گلادیول صورتی روسلا سنسی مدیل عامل باشگاه رم و دسته گل سوسن‌‌های نارنجی که نام آس رم بر آن نوشته شده بود
ارزش این گل‌های نهاده شده برای انسانیت به مراتب بیشتر از گل‌های کاشته شده در دروازه رقیب است

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

سه‌شنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۸۹

قذافی آمد، او با 4 هواپیما و 30 راس اسب آمد


سرهنگ معمر قذافی برای شرکت در دومین مراسم سالگرد عقد قرارداد دوستی دوجانبه به رم آمد
و مثل همه سفرهای کلنل، این سفر هم جنجال برانگیز بود و ایتالیایی‌ها این یکی دو روز از کلنل حرف می‌زنند و از 4 هواپیمایی اختصاصی او برای سفر به رم، به همراه زنان بادی‌گارد و آوردن30 راس اسب اصیل بربر، و استقرار چادر صحرایی در باغ سفارت لیبی و همچنین دیدار با دختران جوان ایتالیایی و دعوت آنان به دین مبین اسلام، و اهدای 70 یورو و یک جلد از کلام الله مجید به تک تک این زیبا رویان،

اون قدیما می‌گفتند میمون هر چی زشت‌تره ادا و اطوارش بیشتره، و این سفر هم حاشیه تبلیغاتی سیاسی زیادی به همراه داشت و البته فعالین حقوق بشر ، و همچنین نماینده عفو بین الملل در ایتالیا نیز هم‌زمان با ورود قذافی به ایتالیا، اعتراضات خود را نسبت به نقض حقوق بشر در لیبی ابراز داشتند

از سال 1911 تا جنگ جهانی دوم لیبی یکی از مستمعرات ایتالیا به شمار می‌رفت. حالا با انعقاد پیمان سی اوت 2008 روابط سیاسی بین لیبی و ایتالیا رو به گسترش پیدا کرده و طبق این قرار داد دوستی دوجانبه قرار بر این شده که ایتالیا 5 میلیارد دلار به کشور لیبی به خاطر اشغال آن کشور در آن سالهای سیاه غرامت بپردازد و همچنین قرار است 1700 کیلومتر اتوبان برای این کشور احداث کنند

و در عوض لیبی متعهد می‌شود تا از مهاجرت غیر قانونی از سواحل آن کشور به طرف ایتالیا جلوگیری کند



نکته قابل توجه در این سفر رسمی عکسی بود که کلنل معمر قذافی به سینه‌اش چسبانده بود و در فیلم‌ها و عکس‌ها به وضوح دیده می‌شود در این عکس سیاه و سفید عمر المختار یکی از قهرمانان ضد استعماری لیبیایی دیده می‌شود که در آن زمان تبدیل به نماد مقاومت در برابر ایتالیایی های اشغالگر شده بود

عمر المختار که او را شیر صحرا می‌نامیدند رهبر مقاومت مردم لیبی بین سال‌های بیست تا سی علیه ایتالیای فاشیستی بود و این عکس هنگام دستگیری و زنجیر بستن شیر صحرا، توسط نیروهای اشغالگر فاشیستی در 11 سپتامبر 1931 گرفته شده است

و عاقبت این رهبر جنگجویان در 15 سپتامبر به دستور موسولینی که در یک تلگراف فوری به قضات دادگاه، خواستار اجرای اشد مجازات برای او شده بود در فردای آن روز به دار آویخته شد

و حالا کلنل قذافی با چسباندن عکس او بر سینه و آوردن فرزند 80 ساله او به روی صندلی چرخ دار، به همراه خود به ایتالیا می‌خواهد نان سیاسی آن را بخورد! ناگفته نماند که خود ایتالیایی‌ها اولین قربانیان فاشیسم موسولینی بودند و در این جاده خونین آزادسازی سینه‌هایشان از آماج گلوله‌های فاشیستی در امان نبودند


پی نوشت
عکس به دار آویخته شده عمر المختار توسط نیروهای فاشیستی ایتالیا
کلیپ عمر المختار
فیلم عمر المختار با بازیگری آنتونی کوئین


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

پنجشنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۸۹

ای کاش آن نهال نورس دموکراسی در این سرزمین نمی‌خشکید


وقتی مهدی میراشرافی نماینده وقت مجلس شورای ملی پس از تصرف رادیو به همراه زهدای برای اولین بار خبر سقوط دولت ملٌی دکتر محمد مصدق را به آگاهی مردم رساند و کودتاچیان از خراب کردن منزل مصدق و قطعه قطعه کردن دکتر فاطمی خبر می‌دادند، شاید نمی‌دانستند صدای بزرگترین رهبر سیاسی تاریخ معاصر ایران خاموش ناپذیر است.

آن پیر احمد آباد که آفتاب عمر خود را در وادی غروب می‌دید و دیر یا زود باید به راهی می‌رفت که همه ناگزیر خواهند رفت، روزی در مجلس شورا به نمایندگان و به مردم ایران گفته بود

چه زنده باشم و چه نباشم امیدوارم و بلکه یقین دارم که این آتش خاموش نخواهد شد و مردان بیدار کشور این مبارزه ملٌی را آنقدر دنبال می‌کنند تا به نتیجه برسد. اگر قرار باشد در خانه خود آزادی عمل نداشته باشیم و بیگانگان برما مسط باشند و رشته‌ای بر گردن ما بگذارند و ما را به هر سو که می‌خواهند بکشند مرگ بر چنین زندگی ترجیح دارد و مسلم است که ملٌت ایران با آن سوابق درخشان تاریخی و خدماتی که به فرهنگ و تمدن جهان کرده است هرگز زیر بار این ننگ نمی‌رود

نصیری و برگه فرمان عزل مصدق

و آن زمان که سرهنگ نعمت الله نصيرى که مامور ابلاغ فرمان عزل مصدق از نخست وزيرى بود، و دست افشان و پاکوبان به جلوی دوربین عکاسی رفت تا فرمان عزل مصدق را برای ثبت در تاریخ نشان دهد ، خبر نداشت که روزی خود او با اوج‌گیری انقلاب ضد سلطنتی مورد عنایت خاص اعلیحضرت آریامهر قرار خواهد گرفت و به دستور ملکوتی و برای ثبت در تاریخ برای آرام کردن تنش‌های انقلاب مردم خود او به زندان خواهد رفت تا خوراک قصاب صادق خلخالی شود


بعد از 28 مرداد وقتی برای مصدق دادگاه فرمایشی در سلطنت آباد برپا کردند در آن دادگاه گفت
« . . به من گناهان زیادی نسبت دادند ولی من خود می‌دانم که یک گناه بیشتر ندارم و آن این است که تسلیم بیگانگان نشده و دست آنها را از منابع طبیعی ایران کوتاه کردم و در تمام مدت زمامداری در سیاست خود یک هدف داشتم و آن این بود که ملت ایران بر مقدرات خود مسلط شود . . . »
وکیل تسخیری دکتر مصدق هم بعد از جریان محاکمه او از طرفداران و هواخواهان او شد

وقتي كه مجله تايم دكتر محمد مصدق را به عنوان مرد سال برگزيد. اين جملات پاراگراف ابتدايي متن هفته‌نامه تايم در هفتم ژانويه 1953 بود.

روزي روزگاري در سرزميني كوهستاني در فاصله بغداد تا درياي خاويار مردي فرزانه زندگي مي‌كرد. اين مرد فرزانه، پس از عمري اعتراض به مسيري كه پادشاهي در پيش گرفته بود، نخست وزير آن قلمرو گرديد. پس از چند ماه تمامي جهان نظاره گر رفتار و گفتار او، لطايف، اشكها و خشم او گرديد. اما در پس اين رفتار عجيب و غريب موضوعات بنيادي جنگ يا صلح، پيشرفت يا عقب‌گرد قرار داشت، موضوعاتي كه سرزمين‌هايي بسيار دورتر از كوهستان او را تحت الشعاع قرارداد.


کابینه دکتر محمد مصدق

یکی از شخصیت‌های شاخص فرهنگی که جسورانه به دفاع از مٌلی شدن صنعت نفت و حمایت از مصدق برخاست علی اکبر دهخدا بود و مقالاتی را نیز بر علیه حکومت استبدادی انگلستان نوشت. طرفداری دهخدا از مصدق و یارانش تا به آنجا بود که وقتی کودتای بیست و هشت مرداد به پیروزی رسیده بود و سربازان شاه به دنبال دکتر فاطمی یار وفادار دکتر مصدق می‌‌گشتند تا او را دستگیر کنند به خانه دهخدا ریختند و و خانه او را برای پیدا کردن دکتر فاطمی به هم ریختند و چون او را نیافتند، دهخدا را بازداشتش کردند و با شکنجه‌های بسیار سعی کردند تا حرفی از زیر زبان آن پیرمرد بیرون بکشند.

و حتی بعد از کودتای 28 مرداد وقتی صدای آمریکا در نظر داشت برنامه ای از زندگانی دانشمندان و سخنوران ايرانی، در بخش فارسی صدای آمريکا که از نيويورک پخش می‌شد مصاحبه‌ای با دهخدا انجام دهد و از سوابق ادبی و از آثار او سخن بگوید در جواب درخواست صدای آمریکا دهخدا در نامه‌ای محترمانه نوشت

علی اکبر دهخدا بر بالین زندیاد دکتر محمد مصدق


جناب آقای سی. ادوارد. ولز، رئيس ادارۀ اطلاعات سفارت کبرای آمريکا
نامه مورخه 19 ديماه 1332 جنابعالی رسيد، و از اينکه اين ناچيز را لايق شمرده ايد که در بخش فارسی صدای آمريکا از نيويورک، شرح حال مرا انتشار بدهيد متشکرم.
شرح حال من و امثال مرا در جرايد ايران و راديوهای ايران و بعضی از دول خارجه، مکرر گفته اند. اگر به انگليسی اين کار می شد، تا حدی مفيد بود؛ برای اينکه ممالک متحده آمريکا، عدٌه ای از مردم ايران را بشناسند. ولی به فارسی، تکرار مکرٌرات خواهد بود، و به عقيده من نتيجه ندارد..
و چون اجازه داده ايد که نظريات خود را در اين باره بگويم و اگر خوب بود حُسن استقبال خواهيد کرد، اين است که زحمت می دهم، بهتر اين است که اداره اطلاعات سفارت کبرای آمريکا به زبان انگليسی، اشخاصی را که لايق می داند معرفی کند. و بهتر از آن اين است که در صدای آمريکا به زبان انگليسی برای مردم ممالک متحده شرح داده شود که در آسيا مملکتی به اسم ايران هست که خانه های قراء و قصبات آنجا، در، و صندوق های آنها قفل ندارد، و در آن خانه ها و صندوق ها طلا و جواهرات هم هست، و هر صبح مردم قريه، از زن و مرد به صحرا می روند و مشغول زراعت می شوند، و هيچ وقت نشده است وقتی که به خانه برگردند، چيزی از اموال آنان به سرقت رفته باشد.
يا يک شتردار ايرانی که دو شتر دارد و جای او معلوم نيست که در کدام قسمت مملکت است، به بازار ايران می آيد و در ازای «پنج دلار» دو بار زعفران يا ابريشم برای صد فرسخ راه حمل می کند و نصف کرايه را در مبداء و نصف ديگر آن را در مقصد دريافت می دارد، و هميشه اين نوع مال التجاره ها سالم به مقصد می رسد.
و نيز دو تاجر ايرانی، صبح شفاهاً با يکديگر معامله می کنند و در حدود چند ميليون، و عصر خريدار که هنوز نه پول داده است و نه مبيع آن را گرفته است، چند صد هزار تومان ضرر می کند. معهذا هيچ وقت آن معامله را فسخ نمی کند و آن ضرر را متحمل می شود.
اينهاست که از اين گوشه آسيا شما می توانيد به ملت خودتان اطلاعات بدهيد، تا آنها بدانند در اينجا به طوری که انگليسی ها ايران را معرفی کرده اند، يک مشت آدمخوار زندگی نمی کنند، و از طرف ديگر به فارسی، به عقيده من خوب است که در صدای آمريکا، طرز آزادی ممالک متحده آمريکا را در جنگ های استقلال، به ايرانيان بياموزيد و بگوييد که چگونه توانسته ايد از دست استعمار خلاص شويد؟ و تشويق کنيد که واشنگتن ها و فرانکلن ها در ايران، برای حفظ استقلال از همان طرق بروند.
در خاتمه با تشکر از لطف شما احترامات خود را تقديم می دارد.

دولت دکتر محمد مصدق با کودتای 28 مرداد ساقط شد ومصدق 13 مرداد سال 1335 پس از تحمل سه سال زندان به احمد آباد (ساوجبلاغ) تبعید شد و به مدت 10 سال و هفت ماه در این روستا تحت نظر بود بعد از انقلاب هم پیشوای آزادی و استقلال ایران مورد بی‌مهری حکومت آخوندی قرار گرفت


خمینی در یکی از سخنرانی‌هایش که یک جمله‌بندی و استفاده فعل فاعل درست حسابی و بجا در آن نمی‌یابید آشکارا به مصدق حمله می‌کند که فایل صوتی آن را می‌توانید در اینترنت دانلود کنید خمینی گفته است


آقايان سر يک ملى شدن چيز، امروز ديديد که التماس مى کنند که بگذاريد يک قدرى بگذرد. يک قدرى بگذرد ببينيم ملى چطورى است. ما چقدر سيلى از اين مليت خورديم. من نمى خواهم بگويم که در زمان مليت، در زمان آن کسى که اينهمه از آن تعريف مى کنند (دکتر محمد مصدق)، چه سيلى به ما زد آن آدم! من نمى خواهم بگويم که طلبه هاى مدرسه فيضيه را به مسلسل بستند در آن زمان. همان طور که در زمان پهلوى بستند که من و آقاى حائرى بالاى سر اين جوانهايى که از مدرسه فيضيه به تير بسته شده بودند، رفتيم و اطبا جرات نمى کردند بنويسند اين زخمى شده است. بروند کنار اينها! بروند گم بشوند اينها! اينها منحل بايد باشند. ما نمى توانيم تحمل کنيم به اينکه هر کس هر جورى دلش مى خواهد خير، من دلم مى خواهد که حالا دمکرات باشد، من دلم مى خواهد که ملى باشد، من دلم مى خواهد که ملى و اسلامى باشد ما از اينها ضربه ديده ايم. ما اسلام را مى خواهيم. غيراسلام را نمى خواهيم.


الان که علمای حوزه علمیه برای درمان بواسیر هم به لندن می‌روند باید از آن پیر خستگی ناپذیر یاد بگیرند هنگامي كه مطلع شد فرزندانش ممكن است پزشكي از خارج به بالينش آورند گفت :

لعنت بر من و هركس ديگر كه در اين زمان خرج چندين خانوار اين مملكت فقير را صرف آوردن دكتر از خارجه بنمايد. من خاك پاي اين ملتم و مقدرات من از مقدرات او جدا نيست. هر امكاني كه در داخل كشور براي معالجه وجود داشته باشد براي من كافي است. بعلاوه آوردن دكتر از خارجه توهين به اطباي ايراني است و من حاضر به اين توهين نيستم.



ای کاش آن نهال نورس دموکراسی در این سرزمین نمی‌خشکید و فرصت سبز شدن داشت واز گزند آفات سیاسی مصون می‌ماند، امروز در برگ‌های تقویم و در سالگرد 28 مرداد، ایران دوباره فریاد می‌کشد که دلم بی‌قرار شکوفه کردن است و آن پیر احمد آباد را بهانه می‌کند آن راست قامت جاودانه تاریخ را، سلام بر مصدق و یادش گرامی باد

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

پنجشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۹

همکاری صدا و سیما با دستگاه های اطلاعاتی در نقض وسیع حقوق بشر


کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، به عنوان یک بازوی دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی ایران در نقض گسترده حقوق بشر پس از انتخابات مورد مناقشه سال ۱۳۸۸ دست داشته است.

تحقیقات و بررسی های کمپین در خصوص محتوای برنامه هایی که توسط صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه می شوند، نمایانگر یک رابطهء کاری بسیار نزدیک مابین مقامات اطلاعاتی و قضایی ایران که مسئولیت محاکمهء دستگیرشدگان پس از انتخابات را به عهده داشته اند، از جمله مازیار بهاری، گزارشگرنیوزویک که پارسال دستگیر شد، می باشد.

... بقیه اش را اینجا بخوانید .

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

شنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۹

همایش کاسه لیسان ِخارج از کشور در تهران




کف زدن‌های کاسه‌لیسان خارج نشین، در نمایش سیرک احمدی‌نژاد در تهران را دیدید؟ دروغ و ریا در تک تک چهره‌های این خودفروخته‌گان فرومایه، که برای خوش خدمتی به رژیم آبروباخته، راهی تهران شده بودند به وضوح دیده می‌شد

در حالی که زندانیان ما برای ابتدایی‌ترین حقوق انسانی‌شان و برای مطالبات برحق، مردم خود در زندان اعتصاب غذا می‌کنند، آن وقت تعدادی مزدور جیره‌خوار بلند می‌شوند و به میهمانی قاتلان مردم ایران می‌روند! این‌ها همان زالوصفتانی هستند که از حق و حقوق مصادره شده مردم ما ارتزاق می‌کنند. نباید اجازه داد، این حق مردم بی‌پناه، به راحتی از حلقوم‌شان پایین برود.

باید تک تک اسامی این جیره‌خواران را نوشته و تکثیر کرد و به هم نشان داده و معرفی کرد این جیره‌خورانی که با بلیط هواپیمایی مجانی به تهران رفتند و پا بروی فرش خون پهن شده احمدی نژاد گذاشتند و به نشان افتخار با این قاتل مردم ایران عکس یادگاری گرفتند.

نخبگان ما در زندان یا در میدان کشته می‌شوند و یا راهی تبعید و غربت می‌شوند، آن وقت حکومت همایش نخبگان راه می‌اندازد و صحبت توسعه و پیشرفت و تکنولوژی می‌کند! این آقایون خارج نشین که در این همایش شرکت کردند از خودشان شرم نکردند؟ حرف از تکنولوژی و پیشرفت زدند، در کشوری که اینترنت را با قطره چکان به ملت می‌دهند و ماهواره را با پارازیت تیرباران می‌کنند و رسانه‌ها را فله‌ای توقیف می‌کنند، و خبرنگاران را دسته دسته به زندان می‌برند!

سالها پیش وقتی علیرضا عصار از مولانا می‌خواند: و می‌گفت من پهلوان عالمم ... من تیغ رویاروزنم... کی پیش تو زانو زنم ...چقدر چهره مردمی داشت! ولی تمام آبرو اعتبار خود را با خوش آمد گویی و اجرای برنامه در این همایش، یا نمایش، نفی کرد و نشان داد پهلوان پنبه بی‌هویتی بیش نیست که برای امتیاز ناچیز در مقابل سفاکان و قاتلان مردم ایران زانو می‌زند

نباید بی‌تفاوت از بغل این قضیه رد شویم، حداقل کاری که می‌توانیم انجام بدهیم معرفی چهره‌های این کاسه لیسان است. ایرانیان شریف و آزاده خارج از کشور باید تکلیف خودشان را با این دسته از جیره‌خوران روشن کنند امروز به راحتی می‌شود این‌ها را در اینترنت شناسایی و معرفی کرد این ساندیسیان را به خاطر بسپاریم و به همه نشان بدهیم .

اسلاید شو جیره خواران
اسامی و مشخصات چند جیره‌خوار
عکس‌های جیره‌خواران





ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

یکشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۹

آقای موسوی شما هم شنیدید که می‌خواهند جعفر کاظمی را اعدام کنند!


آقای موسوی هیچ می‌دانید حکم اعدام شش تن از بازداشت‌شدگان حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری تائید شده و حکم اعدام این افراد به دایره اجرای احکام ارسال شده است. و قوه قضائیه می‌گوید این افراد در ناآرامی‌های پس از انتخابات دخالت داشتند!!

آقای موسوی در برابر این اعدام ها سکوت نکنید اگر در سال 67 که نخست وزیر بودید و نمی‌دانستید چه جنایت‌های در کشور صورت می‌گیرد، و یا اینکه پیرو خط امام بودید و نمی‌توانستید و یا نمی‌خواستید بر علیه فتوای خمینی برای اعدام زندانیان سیاسی اعتراض کنید، لااقل الان با محکوم کردن این احکام و با اعتراض خود از اعدام این زندانیان سیاسی جلوگیری کنید! منتظر چی هستید ! که اعدام بشوند و بعد بیانیه صادر کنید و بنویسید این اعدام‌ها ناعادلانه بود!!

حکم اعدام جعفر کاظمی در دادگاه تجدید نظر هم تائیده شده و حتی اعاده دادرسی توسط دیوان عالی هم رد شده در پرونده او نه اسلحه کشف شده! نه کسی را ترور کرده ! و نه جایی را آتش کشیده! هیچ سند و مدرکی که نشان بدهد جرمی از او سر زده باشد نیست ، آیا جرم اعتراضات بعد از انتخابات اعدام است! جعفر را برای دیدار فرزندش در اشرف به محاربه متهم کردند! آقای موسوی مگر جعفر برای ارسال تسلیحات و یا کارگذاشتن بمب‌های کنار جاده‌ای به عراق رفته بود؟ دیدار با فرزند حق اولیه انسان در حقوق بین‌الملل است

آقای موسوی عدم واکنش به اعدام‌های سال 67 اگر ناشی از غفلت شما بود الان دیگر غفلت جایز نیست

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

شنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۹

در حمایت از حسین رونقی ملکی وبلاگ‌نویس ایرانی


کسانی که مثل من هر از گاهی سری به وبلاگ‌ها می‌زنند، به اندازه کافی با نام مستعار بابک خرمدین آشنایی دارند و برخلاف روزآنلاین که نوشته حسین رونقی ملکی نابغه است،او را دریابید، حسین و یا بقول خودمان بابک را نه نابغه می‌دانم و نه بر خلاف کیهان شریعت‌ نداری که نوشته بابک بودجه‌ای بالغ بر 50 میلیون دلار در راستای طرح بی ثبات سازی و برای جنگ سایبری از سازمان سیاه پول گرفته است! را باورد دارم! و نه او را جاسوس آمریکا می‌دانم

او نه چریک بوده و جنگ مسلحانه علیه حاکمیت داشته و نه در صدد براندازی حاکمیت بوده او یک دانشجو و شهروند ایرانی است مثل همه ما با خصوصیات و دارای نقاط ضعف و قوت ، و اصلاً هم نمی‌خواهیم قهرمان سازی کنم چون گاهی ما آنقدر ضعف‌ها را جوری توجیه می‌کنیم و می‌چرخانیم تا در زاویه دیگری به شکل نقطه قوت ببینیم

ولی به یقین می‌دانیم بابک در برابر نقض مستمر و وحشتناک حقوق بشر از سوی دیکتاتوری حاکم و از صدور احکام ظالمانه و زندان شکنجه و حلق آویز هموطنان رنج می‌برد و به همین خاطر سکوت نمی‌کرد و با تنها ابزار مشروع خود یعنی اینترنت، به انعکاس رویدادها و گزارش‌های نقض حقوق بشر می‌پرداخت. جرم واقعی او اطلاع رسانی در زندان بزرگ خبرنگاران است و الان هم برخلاف درخواست‌های رژیم، کماکان به اعترافات ساخته و پرداخته بازجویان تن در نمی‌دهد

راستی،چه کسی در تاریخ ملت ما بیش از ولایت فقیه در حق مردم این آب و خاک ستم کرده است ؟ در این سالهای اخیر و به یمن گردش آزاد اطلاعات در اینترنت، چه شقاوت‌ها و چه جنایت‌هایی را مردم ما دیدند و شنیدند ! و شمه‌ای از آن‌ها از طریق اینترنت و وبلاگ‌ها به گوش مردم جهان رسید. و بعضی از گزارش‌ها به راستی موی بر اندام هر بنی بشری راست می‌کند

و امٌا جمعی از وبلاگ‌نویسان برای آزادی حسین رونقی ملکی و در حمایت از او بیانیه‌ای را نوشتند که در زیز مشاهد می‌کنید

حمایت

حسین رونقی ملکی وبلاگ نویس ایرانی را آزاد کنید.


حسین رونقی ملکی وبلاگ نویس و فعال حقوق بشر در 22 آذر ماه 88 بدون هیچ اتهامی به همراه برادرش بازداشت شد و تا اکنون نیز در بند 2 الف سپاه در زندان اوین به سر می‌برد . تا کنون نیز اتهام حسین رونقی ملکی مشخص نشده و هیچ دادگاهی نیز برای او در نظر گرفته نشده است. حسین از زمان بازداشت تحت شکنجه های جسمی و روانی قرار داشته و یک بار دست به اعتصاب غذا زده است. . امروز خبردار شدیم که حسین برای انجام مصاحبه تلویزیونی و اعترافات غیر واقعی تحت فشار است و برای اعتراض به فشارها بر خود و خانواده اش از امروز اعتصاب غذای خود را از سر گرفته است.

ما جمعی از وبلاگ نویسان ایرانی خواهان آزادی فوری حسین رونقی ملکی هستیم و دولت جمهوری اسلامی ایران را مسئول مستقیم جان او می‌دانیم. ما از همه فعالین حقوق بشر درخواست می‌کنیم که با سازمانهای بین المللی و مقامات محلی خود تماس گرفته و از آنها بخواهند که به دولت ایران مسئولیت آنها در قبال جان زندانیان را گوشزد کنند. زندانهای ایران تبدیل به قتلگاه زندانیان شده است و باید سازمان ملل و سازمانهای حقوق بشر هر چه سریعتر با ارسال هیئت های بازرسی به نجات جان زندانیان بی پناه بشتابند.

جمعی از وبلاگ نویسان ایرانی

رونوشت
دبیرکل سازمان ملل عالیجناب بان کی مون
خانم ناوی پیلای رییس کمیسیون حقوق بشر
گزارشگران بدون مرز
صلیب سرخ بین المللی
عفو بین الملل

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

شنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۹

دهمین سالگرد درگذشت احمد شاملو


خواستم برایت شعری به زیبایی جنگل به روی برگ‌های سبز بنویسم و در روز رفتنت بدرقه راهت کنم
برای تو که شیرآهن کوه مرد ادب سرزمینم هستی و در روزگار غریبی رفتی
به تو که خاک را سبز می‌خواستی و عشق را شایسته زیباترین زنان ،
درخت با جنگل سخن گفت علف با صحرا ، ستاره با کهکشان ، و من امشب به یاد تو که رفتی ، با تو سخن می‌گویم ، با تو که آزادگی را با صدای کلنگ گورکن شنیدی و با لبانت برای همه لب‌ها سخن گفتی
عاشق‌ترین جادوگر ِهنر و ادب پارسی ، تو خدایی دیگر گونه داشتی و از قفس سینه‌ات ، آوازهای پرنده‌ای در بند را که با منقارش ریسمان احساس نهفته در درونت را نوک می‌زد سر دادی . کاشف فروتن شوکران، تو مردگان این روزگار غریب را عاشق‌ترین زندگان خواندی
از چشمه سپید اشعارت با دست‌های باز می‌نوشم و هیچ‌گاه سیراب نمی‌شوم.
تو رفتی ولی هنوز صدای گرم و آشنایت در گوش‌هایم سایه انداخته است دیگر چوب برها نمی‌توانند روح جنگلی‌ات را بسوزانند

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

دوشنبه، تیر ۲۸، ۱۳۸۹

داریم جهان را مدیریت می‌کنیم



ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

جمعه، تیر ۲۵، ۱۳۸۹

زهرا خانوم، این آش شما نخورده دهان می‌سوزاند !



در زمان‌های‌ دور، مردی در بازارچه شهر حجره ای داشت و پارچه می‌فروخت . شاگرد او پسر خوب و مودبی بود ولیكن كمی خجالتی بود. روزی مرد بیمار شد و نتوانست به دكانش برود. شاگرد در دكان را باز كرده بود و جلوی آنرا آب و جاروب كرده بود ولی هر چه منتظر ماند از تاجر خبری نشد.

قبل از ظهر به او خبر رسید كه حال تاجر خوب نیست و باید دنبال دكتر برود. پسرك در دكان را بست و دنبال دكتر رفت. دكتر به منزل تاجر رفت و او را معاینه كرد و برایش دارو نوشت. پسر بیرون رفت و دارو را خرید وقتی به خانه برگشت ، دیگر ظهر شده بود. پسرك خواست دارو را بدهد و برود ، ولی همسر تاجر خیلی اصرار كرد و او را برای ناهار به خانه آورد

همسر تاجر برای ناهار آش پخته بود سفره را انداختند و كاسه های آش را گذاشتند . تاجر برای شستن دستهایش به حیاط رفت و همسرش به آشپزخانه برگشت تا قاشق ها را بیاورد پسرك خیلی خجالت می‌كشید و فكر كرد تا بهانه ای بیاورد و ناهار را آنجا نخورد . فكر كرد بهتر است بگوید دندانش درد می‌كند. دستش را روی دهانش گذاشت

تاجر به اتاق برگشت و دید پسرك دستش را جلوی دهانش گذاشته به او گفت : دهانت سوخت؟ حالا چرا اینقدر عجله كردی، صبر می‌كردی تا آش سرد شود آن وقت می‌خوردی! زن تاجر كه با قاشق ها از راه رسیده بود به تاجر گفت : این چه حرفی است كه می زنی ! آش نخورده و دهان سوخته! من كه تازه قاشق ها را آوردم. تاجر تازه متوجه شد كه چه اشتباهی كرده است.

حالا حکایت مصاحبه زهرا خانوم رهنورد با روز آنلاین است. زهرا خانوم می‌خواهد حول محور قانون اساسی جمهوری اسلامی تمام سبزها را دور هم جمع کند و ایران را به دموکراسی و آزادی برساند و اظهار کرده منافقین هم نمی‌توانند عملاً جزوه جنبش سبز ما باشند و این حد دیوار قرمز را با آنها داریم !!

زهرا خانوم شما اول با این آش شله قلمکار قانون اساسی جمهوری اسلامی سبزها را به دموکراسی و آزادی برسانید بعد کاسه و قاشق بیاورید! با این توافق محوری شما سفره‌ای در کار نخواهد بود و مطمئن باشید اگر سفره‌ای هم باز شود مجاهدین مثل آن شاگرد دکان بهانه خواهند آورد و جلوی دهانشان را خواهند گرفت و به آش سبز شما لب نخواهند زد البته من نه مجاهد هستم و نه اعتقادادت مذهبی و دینی دارم ولی تو این 31 سال به اندازه کافی با مواضع سیاسی مجاهدین آشنا شده‌ام و به حق و حقوق سیاسی آن‌ها احترام می‌گذارم

و فکر می‌کنم با این قانون اساسی که شما از آن بعنوان مبنا و محور یک جبهه مشترک از آن نام می‌برید، در اصول و در چاچوب آن قوانین ضد انسانی مثل حکم قصاص، و احکامی مذهبی مثل امر به معروف و نهی از منکر ( اصل ششم ) هنوز در آن جاری است و اختیارات مطلقه در آن به شورای نگهبان داده شده و حالا این اختیارات کم بود مجلس خبرگان را هم این قانون اساسی شما، به مردم حقنه کرده است

زهرا خانوم ببخشید جسارت می‌کنم ولی بهتر نبود مبانی اعلامیه جهانی حقوق بشر را پایه و مبنای توافق و محور قرار می‌دادید تا این قانون اساسی جمهوری اسلامی که فقط ذوب شدگان در ولایت فقیه را فرا می‌خواند

زهرا خانوم شما ادعای رهبری جنبش سبز را نمی‌کنید و همسر شما آقای موسوی هم که معتاد خمینی است می‌گوید عضو کوچک و همراه جنبش سبز است پس اگر ادعای رهبری جنبش را ندارید چگونه است که برای جنبش خط و دیوار قرمز تعیین می‌کنید ؟ اگر رهبری این جنبش سبز را ندارید چرا می‌گوئید چه کسانی در جنبش باشند و چه کسانی نباشند !!

زهرا خانوم شما هنوز جرئت بیان ادبیات معقول را هم ندارید و می‌توانستید در این مصاحبه با روز آنلاین بگوئید مثلاً، ما اصلاح طلبان با مجاهدین خلق خط قرمز داریم. ولی آمدید و گفتید جنبش سبز با این گروه مرده (منافقین) حد و دیوار قرمز دارد! آخر اگر این گروه سیاسی مرده است چرا از میان این همه فقط اسم آن‌ها را می‌برید و خط و نشان قرمزتان را به یک نیروی مرده سیاسی نشان می‌دهید! درضمن همه می‌دانیم که کلمه منافقین را از خمینی به ارث بردید زهرا خانوم من فکر می‌کردم ادبیات شما با مخالفین، از کیهان شریعتمداری!متفاوت باشد .

ولی حرف اصلی من این نیست من خیلی کنجکاو بودم این خط قرمزتان را بیشتر باز می‌کردید و دلایل عقلی و نقلی شما را می‌شنیدم ! ولی می‌توانم دلایل این خط قرمز را حدس بزنم یقیناً دلیل اصلی آن پیشینه مجاهدین است بسیار خوب، اگر بخواهیم پیشینه یک نیروی سیاسی را برای تعیین مرز مد نظر قرار دهیم یک نگاهی هم به پیشینه خاتمی و کروبی و همسرتان بیاندازید این آقایون همدست خمینی در دوران طلایی جنایت علیه بشریت بودند و در قتل عام سال 60 و 67 پست و مقام اجرایی داشتند !

زهرا خانوم چرا راه دور برویم خود شما زمانی حزب الهی دو آتشه بودید وقتی دختران مجاهد با همین روسری‌شان در صف اول تظاهرکنندگان علیه حجاب اجباری شعار می‌دادند شما با بسیجیان ولایت یا روسری یا توسری راه انداخته بودید !

البته با این تعابیری که شما از جنبش سبز دارید یقیناً خمینی هم با فتوای کشتار مخالفین فقط به صرف داشتن عقیده در ده شصت، اگر از قبر خود بلند می‌شد به زعم شما می‌توانست سبز باشد. خاتمی و رفسنجانی هم می‌توانند سبز باشند! ولی زهرا خانوم یادتان باشد آن آرای سبز که از همسر شما ربوده شد اکثریت آن آراء ، اعتراض به احمدی نژاد بود و آن آراء با جوهر، همان منطق بین بد و بدتر نوشته شده بود و در صندوق انتخابات ریخته شده بود

آلان هم که آقای موسوی، در تمام بیانیه‌ها و مقالاتش پایبندی به ولایت فقیه و نظام جمهوری اسلامی را تأکید می‌کند و تا زمانی که خامنه‌ای جلاد اجازه تظاهرات را ندهد و مجوزی در کار نباشد تظاهرات را حلال نمی‌داند و به جز نوشتن بیانیه و دید و بازدید و روبوسی با کسانی که از سر سفره غارت کنار گذاشته شدند کار دیگری نمی‌کند و البته هر خانه‌ای هم نمی‌رود، کاش سری هم به خانواده اسانلو می‌زد و از آن‌ خانواده دلجویی می‌کرد ! دریغ و درد !

اگر چه همه می‌دانیم، رنگ سبز نشان حامیان موسوی قبل از انتخابات بود و این نشان بعد از انتخابات برای پس گرفتن آراء همچنان باقی ماند ولی به مرور زمان به نماد حق طلبی مردم مبدل گشت و مطالبات و خواسته ‌های مردم از حاکمیت دیگر پس گرفتن آراء نبود و الان دیگر مردم به کمتر از سرنگونی راضی نمی‌شوند

باور کنید کسانی که روز عاشورا به خشونت مزدوران حکومتی پاسخ می‌دادند و از مقابله با گلوله و باتوم و گاز فلفل هراسی نداشتند و مرگ بر اصل ولایت فقیه سر می‌دادند و مرگ بر خامنه ای می‌گفتند و خطر مرگ را به جان می‌خریدند ، خواهان بازگشت به دوران طلایی خمینی نبودند


زهرا خانوم نکند شما هم از ترس دستگیری، به مجاهدین لنگ و لگد می‌زنید چون خودتان بهتر از من می‌دانید کسی را که می‌گیرند و خدای نکرده می‌خواهند اعدام کنند می‌گویند مجاهد است و شما نظرتان را به صراحت بیان کردید تا جای شبهه‌ای برای حاکمیت باقی نماند و یا این که ترسیدید، نکند مجاهدین هم در جبهه شما حضور پیدا کنند! آن وقت قتل عامی که در سال 60 و 67 و ظلمی که به آن‌ها و مردم ایران توسط همدستان شما بر آنها اعمال شد، دیگر جای هیچ شائبه‌ای را باقی نمی‌گذاشت و برای شما دردسر تازه‌ای بوجود می‌آمد خلاصه سرتان را به درد نیاورم این آش شما نخورده دهان می‌سوزاند!
!

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

دوشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۹

تجاوز و قتل دختر جوان ایرانی ، الناز بابازاده




این بار بسیجیان ، همزادان و هم‌سرشتان رژیم مرگ‌زده ، دست به یک جنایت دیگری در بازداشتگاه تبریز زدند و دختر جوان 26 ساله دیگری را به نام الناز بابازاده به قتل رساندند

بسیجیان خودرو الناز را که به همراه دوستان خود در منطقه ولیعصر تبریز در تردد بودند متوقف می‌کنند و او را به بهانه بد حجابی دستگیر می‌کنند و در زندان مورد تعرض و تجاوز جنسی قرار می‌دهند

بسیجیان این تن‌دادگان به هر پستی و رذالت و این چاکران واداده‌ی زندگی حقیر که این روزها در خیابان‌ها به یاری حکومت جنایت پیشه آمدند و زنان ایرانی را به بهانه آخوندساخته، برخورد با بد حجابی و اجرای طرح حجاب و عفاف دستگیر می‌کنند، بخوبی طی یک سال اخیر از نارضایتی گسترده عمومی مردم به‌جان آمده خبر دارند

و به خوبی می‌دانند مردم با صبر و استقامتی وصف نشدنی در یک سال اخیر نشان دادند که کمر به سرنگونی رژیم بسته‌اند و به خاطر همین رژیم زهوار دررفته خامنه‌ای، وارثان بسیجی‌شان را در خیابان‌ها علیه مردم صف‌آرایی می‌کنند. و در یک کلام می‌خواهند به مردم القاء کنند که دیگر مقاومتی در کار نیست و آینده با همین رژیم است .

پس از دستگیری و ضرب و شتم الناز، خانواده و دوستان او بعد از چند روز با پی‌گیری مستمر متوجه می‌شوند که این دختر جوان ایرانی در بازداشگاه کشته شده است و جسد او را در قبرستان وادیه رحمت تبریز به خاک سپرده‌اند. و این بار هم باز ترانه موسوی دیگری را رژیم به قتل‌گاه برده است

دوستان ، هموطنان ، وبلاگ‌نویسان

اگر کسی اطلاعاتی دقیق‌تر از این جنایت رژیم دارد به هر شکلی که می‌تواند، از طریق وبلاگ و یا ایمیل با نهادهای حقوق بشری و رسانه‌های معتبر خبری تماس بگیرد به‌خصوص روی سخن‌ام با خانواده‌های جان باخته‌گان و زندانیان است کسانی که فرزندان دلبند و عزیزشان را این رژیم غدار و جنایت‌کار در شرایط بسیار سخت کشته و یا به شکل ضد انسانی مثل ماجرای ترانه موسوی و یا الناز بابازاده مورد تجاوز قرار داده و سپس به قتل رسانده، این خانواده‌ها باید صحبت کنند

هر چقدر سکوت کنند این امکان را برای رژیم فراهم می‌کنند تا بر این جنایت‌ها سرپوش بگذارند پس وظیفه یک یک کسانی است که اطلاعات و معلوماتی درباره جنایات رژیم دارند و این معلومات می‌تواند در حقیقت‌یابی جنایات کمک کند. می‌توانیم با راهنمایی و افشاگری حقه بازی‌ها و حیله‌ها و تزویر‌های رژیم را خنثی و بی‌اثر کنیم. رژیم هم کوشش می‌کند بسیاری از جنایت‌ها در بازداشگاه‌ها و زندان‌ها پنهان بماند و از بی‌آبرویی هر چه بیشتر خودش جلو گیری کند

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

یکشنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۹

اختاپوس

در بالاترین نوشتند
mahyar4484 حدود ۲۰ ساعت قبل گفت:
ترجیح می‌دهم در آلمان راه بروم و یک اختاپوس سرنوشت فوتبال کشورم را تعیین کند تا اینکه در ایران بنشینم و یک میمون برای کشورم تصمیم بگیرد
hardheaded61 حدود ۲۰ ساعت قبل گفت:
نگو آقا توروخدا، هر جفتش افتضاحه. البته این اختاپوس فکر کنم عواید اقتصادی فراوان قراره نسیب این آلمان کنه، این آلمانی‌‌ها هیچ کاری را بی‌ حساب انجام نمیداند. ولی‌ اون میمون ... دست روی دلم نزار
three333 حدود ۱۹ ساعت قبل گفت:
اشتباه نکن دوست عزیز. در کشور ما یک الاغ تصمیم میگیره، یک میمون اجرا میکنه، روشنفکران راجع به عالم هپروت نطق میکنند و مردم هم میرن شمال.




ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

یکشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۹

درس اقتصادی احمدی نژاد



ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

جمعه، تیر ۰۴، ۱۳۸۹

در برابر تحریم، این احمدی‌نژاد دماغش خیلی باد دارد


امروز تحریم‌های جدیدی در سنای آمریکا بر علیه حکومت ایران به تصویب رسید و بعد از امضاء اوباما تبدیل به قانون خواهد شد البته این تحریم‌ها نه از سر دلسوزی برای مردم ایران است و نه از سر نگرانی وضعیت حقوق بشر در ایران، بلکه فقط اهرم فشاری است که آمریکا اعمال می‌کند تا رژیم با او کنار بیاید و بتوانند با هم سر مسئله هسته‌ای به مذاکره بنشینند

امٌا با وضعیت و شرایط قیام، این تحریم‌های خارج از قعطنامه شورای امنیت، حکومت را برای تأمین سوخت، در برابر یک بحران جدید و جدٌی قرار می‌دهد. البته در کوتاه مدٌت نمی‌تواند فلج کننده باشد ولی اگر آمریکا بتواند به طرق مختلف ارتباط ایران را با بازارهای جهانی بنزین قطع کن و اگر جامعه جهانی سر تحریم صدور بنزین به ایران مصمم و قاطعانه عمل کنند می‌توانند حرکت ماشین نظام را متوقف کنند

شرکت‌های بزرگ و صاحب نام نفتی پیش‌تر آمادگی برای قطع صدور بنزین به ایران را اعلام کرده‌اند و تنگ‌تر کردن حلقه تحریم‌ها، شقه و شکاف را در داخل حکومت هم افزایش خواهد داد

به گفته خود دولت ایران چهل در صد بنزین مورد نیاز کشور از خارج وارد می‌شود و مصرف روزانه بنزین در کشور 72 میلیون لیتر برآورد شده است خب لابد فکر می‌کنید شاید رژیم بتواند تولید داخلی را بالا ببرد و میزان تولید کشور را با میزان مصرف به تعادل برساند ولی طرح این سئوال بسیار خوش‌بینانه است

چون رژیم حداکثر تلاش خود را طی این سالها انجام داده تا بتواند در این زمینه خود کفا باشد و تولید خود را افزایش بدهد امٌا مسئله تولید فقط به افزایش نیست بنزین تولید کرده ایران اصلاً با کیفیت استاندارد نیست و بسیاری از واحدهای اصلی تولید بنزین ایران به دلیل ناکارایی و فرسودگی امکان تولید بنزین استاندارد را ندارند و با بنزین مرغوب وارداتی مخلوط می‌شود تا قابلیت مصرف پیدا کند یعنی اینکه اگر بنزین از خارج وارد نشود تولید داخلی بلا مصرف می‌ماند

و در حال حاضر ذخیره سازی بنزین در کشور هم با در نظر گرفتن مصرف روزانه کشور به گونه‌ای نیست که توان تأمین نیاز کشور را پاسخگو باشد و حداکثر شاید تا 2 ماه حکومت توان ذخیره سازی داشته باشد خب بعدش چی؟ در برابر تحریم، این احمدی‌نژاد دماغش خیلی باد دارد !!

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

یکشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۹

سالگرد 30 خرداد



خانواده ندا آقا سلطان برای سالگرد شهادت فرزندشان مراسمی نخواهند گرفت، اما از مردم خواسته اند که در ساعات جانباختن ندا شمع روشن کنند. .هاجر رستمی مادر ندا آقا سلطان خطاب به مردم اعلام کرد: ” خواهش من این است ساعتی که ندا جان باخت در خانه هایتان یا هر جایی که هستید به یاد ندا شمعی روشن کنید

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

جمعه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۹

در حمایت از نیک آهنگ کوثر



ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed