آخرین نوشته گابریل گارسیا مارکز آنچنان مرا شیفته خود کرد
که تصمیم گرفتم آنر به فارسی ترجمه کنم. برای من از ظرافت
واحساس بسیار پرشور و لذت بخش برخوردار است ودر عین
که تصمیم گرفتم آنر به فارسی ترجمه کنم. برای من از ظرافت
واحساس بسیار پرشور و لذت بخش برخوردار است ودر عین
حال سادگی بیان ارزشهای اندیشه شاعر به شعر جان بخشیده است
وداع
اگر لحظه ای خداوند فراموش کند
که من عروسک خیمه شب بازي پارچه ئی بیش نیستم
تکه ئی از زندگی را به خود هدیه خواهم کرد
شايد
همه اندیشه هایم را نگويم
اما به آنچه ميگويم خواهم انديشيد
و به همه چیز ارزش خواهم داد
نه بخاطر قیمتشان
بلکه به خاطر معنایشان
به خواب کم قناعت
و به رؤيا رفتن اسراف خواهم كرد
خواهم رفت
زمانی که دیگران ايستاده اند
گوش ميدهم
زمانی که دیگران سخن ميگويند
بیدار مي مانم
زمانی که دیگران میخوابند
و از طعم بستنی شکلاتی
چه لذتی خواهم برد
اگر خداوند تكه يي زندگي به من هديه كند
ساده مي پوشم
لخت وعریان خواهم شد
در برابر افتاب
نه تنها با جسمم بلکه با جانم
وای خداوندا
اگر قلبی داشته باشم
نفرتم را برروی یخ مي نويسم
وبه انتظار ذوب شدن اش مي نشينم
با رؤیای وانگوگVan gogh
نقش مي كشم
بربام ستارگان
شعریی از بندتی Bnedetti
وسرودی از سرات Serrat را
هدیه ماه خواهم کرد
گل رز را با اشک چشمانم
آبیاری خواهم کرد
تا حس کنم رنج خارش را
و بوسه عاشقانه گلبرگهایش را
وای خداوندا
اگر تکه ائی از زندگی را من داشتم
روز را به شب نمي رساندم
تا به مردم نگفته باشم
که دوستت دارم
که آنان را دوست دارم
به مردان وزنان مي باوراندم
كه منتخبان من هستند
عاشقانه برای عشق زندگی خواهم کرد
و بياد مي آور م
انانکه می پندارند
عشق را ا ز یاد می برند
وقتی که پیر می شوند
ونمیدانند
که پیر می شوند
زیرا که عشق را از یاد می برند
به کودک بالهای پرواز خواهم داد
و او را رها خواهم ساخت
تا پرواز را به تنهائی بیاموزد
و به سالخوردگان بیاموزم
که مرگ با پیري فرانمي رسد
بلكه با فراموشي مي آيد
از شما انسانها
بسیار اموختم
آموختم كه تما م دنيا دوست ميدارد
در نوک قله کوه زندگی کند
اما نمي دانند
كه لذ ت راستين
در صعود به قله است
آموختم وقتی کودک شیر خواری
با دستان کوچکش برای نخستین بار
انگشتان پدر را می فشارد
برای همیشه می فشارد
آموختم انسان
وقتي هم نوع خویشي را ياري ميدهد
تا بايستد
از بالا نظر میکند
بسیار اموختم
افسوس كه آموخته ها مراياري نخواهند داد
زماني كه مرا در جعبه مي گذارند
خواهم مرد
GABRIEL GARCIA MARQUEZ
اگر لحظه ای خداوند فراموش کند
که من عروسک خیمه شب بازي پارچه ئی بیش نیستم
تکه ئی از زندگی را به خود هدیه خواهم کرد
شايد
همه اندیشه هایم را نگويم
اما به آنچه ميگويم خواهم انديشيد
و به همه چیز ارزش خواهم داد
نه بخاطر قیمتشان
بلکه به خاطر معنایشان
به خواب کم قناعت
و به رؤيا رفتن اسراف خواهم كرد
خواهم رفت
زمانی که دیگران ايستاده اند
گوش ميدهم
زمانی که دیگران سخن ميگويند
بیدار مي مانم
زمانی که دیگران میخوابند
و از طعم بستنی شکلاتی
چه لذتی خواهم برد
اگر خداوند تكه يي زندگي به من هديه كند
ساده مي پوشم
لخت وعریان خواهم شد
در برابر افتاب
نه تنها با جسمم بلکه با جانم
وای خداوندا
اگر قلبی داشته باشم
نفرتم را برروی یخ مي نويسم
وبه انتظار ذوب شدن اش مي نشينم
با رؤیای وانگوگVan gogh
نقش مي كشم
بربام ستارگان
شعریی از بندتی Bnedetti
وسرودی از سرات Serrat را
هدیه ماه خواهم کرد
گل رز را با اشک چشمانم
آبیاری خواهم کرد
تا حس کنم رنج خارش را
و بوسه عاشقانه گلبرگهایش را
وای خداوندا
اگر تکه ائی از زندگی را من داشتم
روز را به شب نمي رساندم
تا به مردم نگفته باشم
که دوستت دارم
که آنان را دوست دارم
به مردان وزنان مي باوراندم
كه منتخبان من هستند
عاشقانه برای عشق زندگی خواهم کرد
و بياد مي آور م
انانکه می پندارند
عشق را ا ز یاد می برند
وقتی که پیر می شوند
ونمیدانند
که پیر می شوند
زیرا که عشق را از یاد می برند
به کودک بالهای پرواز خواهم داد
و او را رها خواهم ساخت
تا پرواز را به تنهائی بیاموزد
و به سالخوردگان بیاموزم
که مرگ با پیري فرانمي رسد
بلكه با فراموشي مي آيد
از شما انسانها
بسیار اموختم
آموختم كه تما م دنيا دوست ميدارد
در نوک قله کوه زندگی کند
اما نمي دانند
كه لذ ت راستين
در صعود به قله است
آموختم وقتی کودک شیر خواری
با دستان کوچکش برای نخستین بار
انگشتان پدر را می فشارد
برای همیشه می فشارد
آموختم انسان
وقتي هم نوع خویشي را ياري ميدهد
تا بايستد
از بالا نظر میکند
بسیار اموختم
افسوس كه آموخته ها مراياري نخواهند داد
زماني كه مرا در جعبه مي گذارند
خواهم مرد
GABRIEL GARCIA MARQUEZ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر