Recent Posts

سه‌شنبه، مهر ۲۷، ۱۳۸۹

مرضیه، جاودانه زنی در هنر معاصر



صدا صدا تنها صدا
صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن
صدای ریزش نور ستاره بر جدار مادگی خاک
صدای انعقاد نطفه ی معنی
و بسط ذهن مشترک عشق
صدا صدا صدا تنها صداست که میماند

-فروغ فرخزاد-


این چند روزه احساس می‌کنم هنوز در تصرف خبر مرگ مرضیه هستم . و به فکر این که چگونه بیماری، توانست با ضربه‌ای به سمفونی بزرگ زندگی مرضیه خاتمه دهد. او که با کارنامه 60 ساله هنری به خوبی آهنگ این زندگی را درک کرده بود و خود را به بلند‌ترین درجات اعتلای هنری عروج داده بود .

این روزها فضای مجازی مخصوصاً فیس بوک لبریز از نام و یا آهنگ‌های اوست مینای شکسته، سنگ خارا، دیدی چه رسوا شد دلم، بخوان به نام گل‌سرخ، بیداد زمان، و از صدای او محسور می‌شوم. آن صدای آشنا و جادویی که می‌خواند، رفتم که رفتم، امروز برای همیشه در اورسورواز در کنار فرزند‌ش به خاک سپرده شد

میراث ماندگار ایران فقط اشیاء و بناها نیستند. آثار و نشانه‌های هنرمندان، مردان و زنان بزرگ کشورمان در سطر سطر صفحات تقویم تاریخ فرهنگ ایران ثبت می‌شود. اگر چه در طول تاریخ همواره مستبدان و حکامان ظالم سعی در محو و نابودی این ماندگارها هستند

می‌خواهم مرضیه را ستایش کنم چون امروز هنرمندانی را می‌بینم که هنوز بر اولیٌن پله انسانیت گام نگذاشته‌اند، هنر و توانايي‌هايشان را قرباني درگاه مشتي خونريز و ستمكار می‌کنند. و با هارترين دشمنان آزادي كه بي‌گمان بيرحم‌ترين دشمنان نسبت به‌هنر نيز خواهند بود بیعت می‌کنند


مرضیه از طریق آهنگ‌هایش با مردم حرف می‌زد. نغمه‌خوانی که با بغض مردم می‌گریست و با شادی مردم می‌خندید . و وقتی که سایه سیاه آخوندی بر پهنای کشور سنگینی کرد و زنان از حق خواندان آواز محروم گشتند، مرضیه بعد از چندین سال سکوت، از خانه و کاشانه و فرزند و مال و منال و دیگر دل‌بستگی‌ها چشم پوشید و با پذیرفتن خطرات و درد و رنج راهی تبعید شد و زبان به اعتراض وضع موجود گشود و حکومت را غاصب و نامشروع خواند و بغض فروخورده مردمش را در آوازهای خود جاری کرد و هنرش فارغ از ارزش والای هنری، کارکردی اجتمایی سیاسی یافت


اگر روزی روزگاری گذرتان به پاریس افتاد در شهرک اورسورواز واقع در شمال غربی پاریس نزدیکی‌های مزار وانگوگ، آن نقاش عاشق گل آفتاب گردان، مزاری را خواهید دید که به روی سنگ مرمری آن نوشته شده است اشرف‌السادات مرتضایی و اگر آهسته گوش جانتان را به روی این سنگ مرمر بگذارید ...صدایش را خواهید شنید
اگر از مزارش دور شدید از یادش دور نخواهید شد

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱ نظر:

  1. یادداشت بزرگداشت گونه ی جالبی بود
    فقط
    جمله پاراگراف اول:
    این چند روزه احساس می‌کنم هنوز در تصرف خبر مرگ مرضیه هستم . و به فکر این که چگونه بیماری، توانست با ضربه‌ای به سمفونی بزرگ زندگی مرضیه خاتمه دهد....
    فکر کنم زیادی احساسی است چون همه میدانیم که روزی زمان مرگ ما خواهد رسید
    و مرگ برای همه هست
    و همیشه می بایست انتظارش را داشت
    ولی ادامه آن زیبا بود مخصوصا اینکه مرضیه از طریق انتخاب شهرهای اهنگهاش با مردم حرف میزد
    و از ابتدا تا انتهای زندگی اش هم بر یک عهد و یک میثاق بود این شعرها و این حرفها

    پاسخحذف