Recent Posts

سه‌شنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۷

اشرف، شهر خواهر و پارتيزان پير- كاظم مصطفوي

كونئو شهري است از ايتاليا در نزديكي مرز فرانسه. شهري كه در تاريخش با مقاومت در برابر فئودالها شروع مي شود، با جنگ با ناپلئون ادامه مي يابد و با مقاومت در برابر اشغالگري نازيها تبديل به شهر مقاومت ايتاليا مي شود. اين مقاومت آخري يك قلم براي كونئو كه چندان هم بزرگ نيست به قيمت 15200 نفر شهيد راه آزادي تمام شد. حالا «دون آلدو بنه ولي»، قهرمان مقاومت ضد فاشيستي ايتاليا و از معدود پارتيزانهاي مقاومت كه هنوز زنده اند، به دفاع از اشرف برخاسته است و شهر خودش را به عنوان «خواهر اشرف» معرفي مي كند. و اين البته بسيار پر معنا است.
در نوامبر گذشته وقتي به كونئو رفتم تا با دون آلدو بنه ولي، قهرمان مقاومت ضد فاشيستي ايتاليا، و دوستانش ملاقات كنم اصلا تصور نمي كردم كه با چنان پير مردي روبه رو شوم. چون كه من هرچه نگاهش مي كردم پير نبود. هم به لحاظ جسمي و هم به لحاظ روحي. متين و فروتن، با نگاهي جهانديده به استقبالمان آمد. جلو در ورودي شهرداري كوئنو بوديم. دون آلدو با مهرباني ما را به داخل ساختمان شهرداري دعوت كرد. همين كه خواستيم از پله ها بالا برويم در سر پيچ پله ها به كتيبه يي اشاره كرد و پرسيد آيا مي دانيم اين كتيبه چه نوشته شده؟ بعد خودش به كتاب كلفتي با جلد سرخ كه زير كتيبه قرار داشت اشاره كرد و گفت: وقتي كه نازيها به اينجا حمله كردند فرمانده شان گفت كه بايد مجسمه بزرگ او را در ميدان شهر برپا كنيم. بعد يك شاعر اهل كونئو برايش اين شعر را گفت. دون آلدو بعد به كتيبه اشاره كرد و برايمان خواند:
امروز و هميشه مقاومت
هميشه ياد بودي را كه از ما مي خواهي خواهي داشت
ولي مائيم كه تصميم مي گيريم كه با كدامين سنگ آن را بنا كنيم
نه با سنگهاي سياه شده از دودهايي كه تو شهرهايمان را نابود كردي
نه با خاك به خاك سپرده شدگان ما، همرزمان ما
نه با برف كوههايي كه در دو زمستان با تو جنگيدند
نه با بهار اين دره هايي كه ترا در حال فرار ديدند
بلكه با سكوت شكنجه شدگان سخت تر از سنگ
با صخرةاتحاد بين مردان و زنان آزادي
كه يكي شدند براي نفس وجودشان و نه از روي تنفر
مصمّم برا ي شكست دادن شرم و وحشت دنيا در اين خيابانها
اگر باز گردي، ما را دوباره در جاي خود خواهي يافت!
مرده يا زنده، با همان عزم يك خلق متحد
به دور يك مجسمه يادگاري كه نام آن خواهد بود
امروز و هميشه مقاومت!
بعد كه شعر را خواند سرش را پايين انداخت و آن چنان كه گويي از خودش سؤال مي كند ادامه داد: در آن روز كه دستگير شديم 7نفر بوديم. ما را محكوم به اعدام كردند. در صبحگاهي 6نفر از ما را به جوخه سپردند. من نمي دانم و تا الان هم نمي دانم چه حكمتي بود كه خدا مرا زنده نگهداشته است». به او گفتم مي داني چرا مانده اي؟ و بيدرنگ اضافه كردم به خاطر اين كه امروز از اشرف دفاع كني.
من روزهاي بعد تحت تأثير مهربانيهاي دون آلدو و دوستانش و با ياد شاعري كه اين گونه شجاعانه در برابر فاشيسم ايستاد نوشتم:

اشرف تو تنها نيستي

اشرف تو تنها نيستي
خواهري داري در دامنه آلپ
با خاطراتي از گلهاي سرخ
وقتي كه بادهاي هرزه مي وزيدند
و در گوش باغهاي سبز خانه پائيز را زمزمه مي كردند
خواهر تو با ردايي از بهار
تاريخ خود را با پارتيزانهايش نوشت
و آنان كه جنگيده بودند و آزادي را باور داشتند.
خواهر تو فرزنداني داشت
كه نام يكي از آنها «گالين برتي» بود
و وقتي تيربارانش كردند در 15200 شهيد ديگر تكثير شد
و در روز بعد در هزاراني كه زنده ماندند ادامه يافت
همانان كه اكنون تو را يافته اند
و مي دانند وقتي خواهران گمشده همديگر را بيابند
ستارگان تمام كهكشانها مي خندند.
خواهر تو
فاشيستها و نازيها را به خوبي مي شناسد
همچنان كه پارتيزانهايش را
و همچنان كه خواهران ديگرش را در هركجاي ديگر دنيا.
اشرف تو تنها نيستي!
اشرف تو و خواهرانت از مادري هستيد كه مقاومت نام دارد
مادري كه همه مبارزان و رزمندگان را بزرگ كرده است
و مادري كه به آنها آموخته
دشمن ناگزير از شكست است وقتي كه ما اراده كنيم
اشرف امروز خواهرت را در كونئو يافتي
و خواهران ديگرت در اين سو و آن سوي كوههاي ديگر
و برادرانت در نيويورك و ژنو
و نقطه به نقطه ايران تو را مي جويند.
فردا در قلب تهران خواهران تو گردخواهند آمد
و تو را با شهيدان و اسيرانت بوسه باران خواهند كرد
اينك اين خواهرت كونئو
و اين تو با همة سرفرازيهايت!

حالا اين چند روزه اشرف به دستور ولي فقيه مورد تهاجم قرار گرفته است. رفسنجاني كه مردي است براي تمام فصول توطئه به بغداد رفت تا طرح اجرايي بفرمودة ولي فقيه را براي زمينه سازي يك قتل عام گسترده تكميل كند. و مجاهدين مستقر در اشرف دارند مقاومت مي كنند. يعني تنها كاري كه آموخته اند و در آن استاد بي بديل هستند. مجاهدين از اولي كه خميني روي كار آمد كاري جز مقاومت نداشته اند. هنوز خاطره صف بستن و زنجير درست كردن در حفاظت از ستادهاي مجاهدين را در تهران و شهرستانها به خاطر داريم. اما اكنون در مدار و با كيفيتي كاملاً متفاوت. الان اشرف تنها نيست. همه وجدانهاي بيدار و همة انسانهاي ضد فاشيست و همه قلبهايي كه براي آزادي مي تپد در اين نكته با « دون آلدو بنه ولي» همصدا هستند: «جنبش مقاومت ايران براي من يادآور مبارزاتي است كه مقاومت ما در همين شهر كونئو عليه فاشيسم مي كرد. من تنها باز مانده از ميان شش اعدامي آن موقع بودم . اكنون كه مي بينم در خيابانهاي ايران جوانان اعتراض و مقاومت مي كنند، وظيفه خودم مي دانم كه از اين مقاومت حمايت كنم... در روز بيست و پنجم آوريل وقتي كه جشن روز جمهوري را در كونئو برگزار كنيم من به مردم خواهم گفت كه درست در همين جا كه ايستاده ايد هزاران نفر فرياد درد و رنج كشيدند و به خاطر داشته باشيد كه هر چه امروز داريد به خاطر فداكاري مبارزان مقاومت در زمان فاشيسم است . در حال حاضر در ايران ملاها بر سركار هستند كه به نام خدا و دين به مردم ظلم مي كنند و خلق ايران را سركوب مي كنند و حال آن كه دين اسلام دين صلح و آشتي است».

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر