علی گفت هنوز دادگاه رای نداده من امروز و یا فرداد از دادگاه برایت مینویسم و ایمیل میکنم
و بعد فهمیدم دادگاه بر خلاف کیفرخواست دادستان مبنی بر محکومیت حبس ابد ، متهم اصلی پرونده یعنی امیرمنصور بزرگیان را که غیابی محاکمه میشد تبرئه کرده است
خواستم آنشب مطلبی بنویسم ولی اصلاً حال و حوصلهای باقی نمانده بود روزهایی هستند مثل بیابان بی آب وعلف کلمات نایاب میشوند و برای توصیف بعضی مسائل واژها در ذهن آدم کشته میشوند مثل قطره شبنم قبل از تاریکی شب و آنروز علی هم ظاهرا ً مثل من بعد از نتیجه دادگاه حال و حوصلهای براش باقی نمانده بود . ولی گاهی اوقات هم روزهایی هستند مثل دیروز و امروز که وقتی کلمات را میکاری زود شکوفه میدهند درست مثل شقایق در دشتزار سبز . و این روزها آنهایی که دستی بر آتش مقاومت دارند در جشن و شادی برای پیروزی در دادگاه اروپا و صدور رای لغو برچسب تروریستی بر فرزندان مقاومت ایران هستند وهمینطور دادگاه جنایی رم که بعد از سه هفته از آخرین جلسه دادگاه ، رژیم ایران را عامل قتل این پرونده معرفی کرده است
در آغاز این رأی كه در 33 صفحه تدوین شده آمده است اعتقاد روشن بر این است كه قتل نقدی باید یك قتل سیاسی محسوب شود كه در محافل دولتی ایران, و در چارچوب یك پروژه عمومی متلاشی كردن مقاومت در خارج تصمیم گیری شده
است. به این ترتیب نقدی بخاطر كیفیت و كمیت فعالیتهای سیاسیش در ایتالیا مورد هدف قرار مى گیرد. بخاطر مهارتی كه محمد حسین نقدی در ترتیب دادن روابط با شخصیتهای عالیرتبه طبقه سیاسی ایتالیا در سطح ملی از خود بارز كرده بود, بخاطر توانمندی انسانی در گفتگوی وی, و پیشبرد مبارزه عاشقانه اش، انجام این قتل از سوی شخصیتهای بلند پایه سیاسی- مذهبی تهران تصمیم گیری شده است, و اجرای آن به یك گروه كه بطور خاص به این منظور وارد ایتالیا شده واگذار گردیده است.
و دیدم علی هم حسابی شارژ شده و برایم دو ایمیل فرستاده که در زیر قرار میدهم
دوست عزیزم « روزگار غریبی است نازنین »
نمیدانم از کجا شروع کنم فقط میدانم که منافع اقتصادی این دنیای ِ مادی تمامی ارزشهای انسانی را میخواهد لگدمال کند . از زیر پا گذاشتن ارزشهای دمکراسی و آزادی که رسالت انسان است تا چشم بستن به این همه خیانت که از طرف رژیم قرون وسطی ملاها بر مردم تحت ستم ما اعمال میشود « روزگار غریبی است نازنین »
بألاخره روز جمعه 24 نوامبر بعد از چندین جلسه آخرین روز دادگاه شهید بزرگ این مقاومت حسین نقدی بود و در جسله قبل با تمامی مدارک لازم ، دادستان حکم اشد مجازات در ایتالیا یعنی حبس ابد را برای قاتل این انسان شریف خواستار شده بود و در این جلسه وکیل مدافع حسین میبایست آخرین صحبتهای خود را میکرد و چه جانانه صحبت کرد و با مدارک کافی از دست داشتن رژیم جنایتکار ملاها در تمامی ترورهای خارج از ایران گفت از ترور ناجوانمردانه میکونوس در آلمان تا ترور شهید سرفراز حقوق بشر کاظم رجوی ...از رژیمی میگفت که نه تنها در طول دوران به قدرت رسیدن حاکمیت ننگینش انسانهای آزاده را در ایران تحت حاکمیت خود به صلابه کشیده است بلکه در تمامی ترورهای ایرانیهای آزاده در سراسر جهان شرکت داشته و از کشتن و شکنجه و آزار و اذیت و از نا امنیهای عراق و خیلی از جنایتهای دیگر این نابهکاران دست داشتن که در حوصله این چند خط نمیگنجد . برای چند دقیقه به اطراف خود نگاه میکردم و میدیدم که چگونه خیلی از حاضرین با چشمهای اشگآلود به سحنان او گوش میدادند و باور کن خیلی از شهدای این مقاومت که خودت بسیاری از آنها را میشناختی حضور داشتند که برای رهایی خلقشان چه سبک بال به میان آتشها شتافتند .
بحث محکوم کردن یک جانی از این رژیم نبود بلکه محکوم کردن تمامی این دزدان ِ رهایی و اعتماد مردم ایران بود . که بألاخره دادگاه در خاتمه آن جلسه حکم تبرئه قاتلی که البته دستگیر نشده بود را داد . امٌا بعد از حدود سه هفته در 18 دسامبر گزارش داده مبنی بر اینکه « دادگاه عالی جنایی رم ترور محمد حسین نقدی نماینده شورای ملی مقاومت ایران در ایتالیا که در سال 1993 بوقوع پیوست در چارچوب یك كارزار گسترده برای تصفیه فیزیكی مخالفان رژیم در خارج صورت گرفته است. در حكم دادگاه تصریح شده است كه این ترور توسط بالاترین مقام رژیم تصمیم گیری شده »
باشد که در آینده نزدیک در دادگاه بزرگ خلق تحت ستم ایران تمامی این رژیم را به محاکمه بکشیم
علی افشار 18/ 12/ 2006 رم
گزارش یک احساس
سر ِ کار در کمسیون پناهندگی بودم که خبر رای دادگاه شورای اروپا مبنی بر خروج نام سازمان مجاهدین از لیست تروریستی را دادند . تلفن را قطع کردم و بی اختیار از ته دل فریادی زدم و شروع به ریختن اشگ شوق کردم . دوستان و همکاران از حالت من تعجب کرده بودند وخواستار توضیح بیشتر شدند . قبل از اینکه توضیح دهم سریع پائین رفتم و وسایل یک میهمانی کوچک را تهیه دیده و برگشتم و توضیحات لازم را دادم بعضیها مرا در آغوش گرفتند و از شادی من شاد بودند . دیگر تعمٌل نمیشد کرد و میبایست خودم را به هر وسیلهای به پاریس میرساندم و درجشن شادی با بقیه آنهایی که این خبر مثل من شادشان کرده بود و به هم ریخته بودند شرکت میکردم . خلاصه شرایط اقتصادی اصلاً خوب نبود ولی مهم نبود خوشبختانه توانستم بلیطی برای فردای آن روز پیدا کنم . در پوست خود نمیگنجیدم فکر میکردم هر جا فقط ذرهای از حقوق انسانها و دادگاهیی باشد حق مجاهدین را میشود ازحلقوم آخوندهای تروریست و خونخوار بیرون کشید .
تا صبح فقط فکر میکردم و خدا را شکر . بألاخره ساعت چهار و نیم صبح از خانه به سمت فرودگاه رم به راه افتادم و خودم را تا قبل از ظهر به « اورسورواز» مقر خانم مریم رجوی رساندم . مثل من بچههای زیادی از این طرف و آنطرف دنیا خودشان را به آنجا رسانده بودند . باور کنید مثل یک خانوادۀ بزرگ بودیم و آنجا بود که شادیم به اوج رسید ، چرا که سردار بزرگ آقای مسعود رجوی پیام تبریکی داده بودند قبل از اینکه بدانم چی گفتهاند فقط برایم مهم بود که بعد از چند سال سکوت پیامی دادهاند به چشم تک تک انسانهای آزاده که هر کدام حتماً مثل من با انبوهی تضاد و ...خودشان را به آنجا رسانده بودند نگاه کردم که اشگ شوق میریختند با خودم میگفتم بعضی وقتها به انسان ثابت میشود که این جریان حتماً سمت و سویی دارد بخصوص آنجا که رسالت انسان است میگفتم پس میشود تلاش کرد و بر یأس و نا امیدی چیره شد و میشود به کمک این مقاومت شتافت و رهایی و آزادی را هر چه زودتر به مردم ایران که زیر سمهای این دزدان اعتماد ، پاسداران شب و آخوندهای ضد بشر له شدهاند رساند . آه چه خوب بود میتوانستم این شادی را در آنجا با مردم ایران قسمت میکردم و خورشیدشان را نشانشان میدادم تا با دو چشم خویش ببیند و باور کنند . خلاصه بیصبرانه منتظر خانم مریم رجوی بودیم که صبح همین روز در پارلمان اروپا کنفرانسی به همین مناسبت داشتند که با حضورشان و سخنان رهایی بخش و .... شادی جمعیت بیتاب به اوج رسید به واقع حتی برای ذرهای . قضاوت بر تجارت پیروز شده بود .
باشد که در آینده نزدیک با حضور اشرفیان و سرداران و مردم تحت ستم ایران ، و در ایران عزیز جشن رهایی بر ظلمت را به انجام برسانیم
علی افشار 14 12 2006 رم
یلدا
در شب یلدا
به گذر نور از سیاهی
به شادیانه سلام
به گونههای سرخ کودکان
به نگاه مهر سلام
انار دلِ ِ ترک خورده
و دردهای خونین
به وسعت یلدای میهن را
آواز میدهم
تا زایش مهر
تا تولد آفتاب
تسلیم اهریمن شب نمیشوم
تا وقتی آتشکده ِ قلبم
به گرمای میهن روشن است
تا وقتی گرسنه نان عشق میهنم
تسلیم اهریمن شب نمیشوم
و اگر روزی آرزوهایم
به خواب روند
و یا نفس نکشند
آنروز
بر بلندای قله ِ کوهی مینشینم
و منتظر غروبی خواهم بود
که مرا با خود ببرد
ح مقدم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر