ازراپاند هرگز نخواست يک اديب ساده باشد. زندگي او خود يک رمان است و او نقش جملة معروف خود که «زيبايي دشوار است» را ايفا ميکند. اين دشواري تنها براي هنرمند نيست که يک اثر ادبي را ميآفريند. گاهي اوقات حتي پذيرفتن و معنا و ارزش يک اثر براي مخاطبانش هم دشوار وغيرقابل تعبير ميباشد. پاند کساني را که از کجانديشي سياه او در کتاب «آوازها» سخن ميگويند بهخواندن و خواندن و خواندن اين کتاب دعوت ميکند. وکساني که بهزيبايي و جذابيت آثار ادبي وشعر عشق ميورزند در تلاش جداسازي ارزشهاي ادبي او از فعاليتهاي روشنفکري و جنجال انگيز او هستند.ازراپاند در 30 اکتبر 1885 در ايالات متحدة آمريكا چشم بر جهان گشود. براي اولينبار در سن 13سالگي همراه پدر و مادرش بهايتاليا سفر كرد. و در سال 1901 در دانشگاه پنسيلوانيا در رشتة هنر و ادبيات ثبت نام ميکند. بالاخره درسال 1908 با 80 دلار در جيب راهي اروپا ميشود. اولين مجموعة شعرش را در 23سالگي در ايتاليا بهچاپ رساند. در لندن پس از آشنايي و همكاري با بسياري از نويسندگان بهنقد آثار گذشته ميپردازد. در همين سالها با فرهنگ چين آشنا ميشود. در سال 1914 با همسر خود دوروتي شكسپير ازدواج ميکند. در سال 1920 راهي پاريس ميشود و آنجا در يک کانون هنرمندان متشکل از نويسندگان و موسيقيدانان سکونت ميگزيند. اهداف آنان تحول و نوآوري از قالبهاي گذشته ميباشد و او بهمطالعه و ترجمه در زمينة اقتصاد و سياست ميپردازد.کنسرتهاي متعددي از موسيقي کلاسيک و موسيقي معاصردر فستيوال راپال درشمال ايتاليا هر سال تشکيل ميدهد و سرانجام در شهر ونيز مستقر ميشود. اولين آثار ادبي خود را در همين زمان بهرشتة تحرير درميآورد.ازراپاند موسيقيدان، شاعر و منتقد، يکي از چهرههاي شاخص مدرنيسم و شعر وادب در قرن بيستم است. نيروي غالب بسياري از جنبشهاي مدرنيست بهخصوص ايماژينيسم (بيان تصويرسازي ) ورتيسيسم (جنبش پيشرو انگليسي ) بود.بهلحاظ سياسي و اجتماعي ازراپاند علم اقتصاد را بهخوبي ميشناخت و بهبهرهکشي انسان و استثمار اقتصادي در بافت وساختار جامعة آمريكا معترض بود. آثار تحقيقات و پژوهشهاي او در زمينة اقتصاد سياسي همواره در نوشتههايش ديده ميشود. او تحت تأثير اومانيسم و همچنين فرهنگ چين و ارزشهاي عميق رنساس در اروپا تمايلات «چپ» پيدا ميكند و مينويسد اگر انسان در راه ايده وآرمانش مبارزه و ريسک نکند يا آن آرمان بي ارزش است يا آن انسان ارزشي ندارد. باوجود اين وقتي با موسوليني ملاقات ميکند بهاو علاقمند ميشود. بيشتر ناقدين، لغزش زندگي اين اديب بزرگ قرن پيش را در وابستگي بهفاشيسم در سالهاي جنگ جهاني دوم ارزيابي ميکنند و او بهاي آن را در دستگيري و زندان در پايگاه نظامي پيزا در شهر ايتاليا و بعد در تيمارستان جنايي آمريكا ميپردازد.او از دوران جواني همواره در نامههايش بهسياست مالي اروپا و آمريکا و سرمايهداران بانکي انتقاد داشت. و اغلب يهوديان سهامداران اصلي بانکهاي بينالمللي بودند. اما پس از گرايش بهفاشيسم رگههاي ضد يهودي در آثار پاند بهصورت جدي بارز ميشود. البته او بعدها، در سال 1967 از يهوديان بهخاطر پيشداوريهاي گذشتة خود درمصاحبه با روزنامة «آلن گينزبرگ طلب بخشش نمود . پاند در پي دولتي عملگرا و بهدنبال انسانهايي با اراده و توانمند بود. او در موسوليني چهرة درخشاني را ديد که توان دگرگوني شالودههاي بورکراتيک اداري را دارد و ارادة سياسي براي تقسيم منطقي سرمايه در جهاني بيرحم را دارد که در آن فقر در ميان انبوه ثروت بهخوبي نمايان است. پاند اعتقاد داشت دموکراسي زماني کسب خواهد شد که دولت عملکرد اصولي داشته باشد. او از سال 1932 تلاشهاي زيادي براي گرفتن ملاقات با موسوليني انجام ميدهد و حتي يک سناريو فيلم بهنام «تولد فاشيسم» مينويسد و بهکاخ او ميفرستد كه البته از آن فيلمي ساخته نميشود. بالاخره در 30 ژانويه 1930 بعد از تلاشهاي مكرر موفق بهديدار با موسوليني ميشود. او در اين ديدار طرح رفرم اقتصادي برپاية اعتبار مالي جامعه را بهوي پيشنهاد ميدهد. ولي موسوليني با بيتفاوتي هيچ عکسالعملي نشان نميدهد و در هيچ كجا از او سخن نميگويد و حتي بهنظر ميرسد او را بهياد نميآورد. در سال 1935 يک جلد از کتاب خود «جفرسون و موسوليني» كه در تجليل از سه شخصيت تاريخي، لنين، جفرسون و موسوليني است براي زاد روز او ميفرستد. بهرغم اين علاقه او نه بامحافل فاشيستي رفت وآمد داشت و نه بهدولتمردان شناختهشدة فاشيست علاقمند بود. او روشنفكري بود كه در دوران حاكميت فاشيسم از طرف سردمداران حکومتي پذيرفته نميشد. از سوي ديگر در محافل روشنفکري چپ هم او را نميپذيرفتند. در سالهاي 1930 او را بهسخره ميگرفتند و درباره اش مينوشتند كه او با اعتقاد بهعظمت فاشيسم داراي ايده هاي آلوده و نامفهومي است.با شروع جنگ جهاني دوم بهمخالفت با درگيري آمريکا با ايتاليا ميپردازد و از آنجا كه با برخي از سياستمداران آمريكايي آشنا بود براي جلوگيري از ورود آمريکا در جنگ با ايتاليا رهسپار واشينگتن ميشود. در آمريكا بهاو اجازة ملاقات با روزولت را نميدهند و او سرخورده بهايتاليا باز ميگردد. در طول جنگ سخنرانيهاي متعدي بهزبان انگليسي در راديو رم انجام ميدهد و اقتصاد جنگ را تجزيه و تحليل ميکند و روزولت را متهم بهآغاز جنگ « جنگهاي سيساله» ومتحد روسيه ميکند. در سال 1942 پدرخود را از دست ميدهد و درشهر راپال ايتاليا بهخاک ميسپارد. در سال 1943 بهخاطر سخنرانيهاي راديويي در ايتاليا دادگاه کلمبيا او را خائن بهکشور خود اعلام ميکند. حسابهاي مالي و مايملك او و خانواده اش را مسدود ميکنند.در سال 1945 خود را بهفرمانده نظامي ارتش ايالات متحده در جنوا معرفي ميکند. پس از دو هفته بازجويي بهپيزا منتقل ميشود.سربازان مستقر در اين پايگاه نظامي او را در يک قفس آهني قرار ميدهند. پاند روزها را در زير آفتاب گرم تابستان و شبها در زير نور پروژکتورهاي روشن سپري ميكند. پس از گذشت سه هفته بهزير چادري با شرايط انسانيتر منتقل شده و بهاو اجازة نوشتن ميدهند. بلافاصله شروع بهنوشتن «آوازهاي پيزا» ميکند. عاقبت او را بهواشينگتن مسترد ميكنند. دولت آمريکا او را خائن بهکشورش قلمداد كرده و خواستار اعدام او ميشود. اما دادگاه بهعدم تعادل رواني پاند رأي ميدهد. پاند 12سال بعد را در تيمارستان جنايي سنت اليزابت ميگذراند. در سال 1958 آزاد ميگردد و بهنزد فرزندش بهايتاليا باز ميگردد و کتاب «آوازها» را بهچاپ ميرساند.در ارزيابي اين شخصيت ادبي همواره دچار تناقض ميشويم. او شاعري است بسيار قوي كه هنوز هم آثارش در دانشگاههاي معروف تدريس ميشود. او سخنوري چيره دست است كه با برنامههاي راديويي خود موجي قوي و پردامنه بهراه انداخته بود. تفكرات و نظرات او در رديف بهترين نظرات در مورد مسائل ادبي در قرن گذشته محسوب ميشود. اما پاند با وجود اين كه از ديکتاتوري و خودکامگي بيزار بود، موسوليني را شاهزاده رنساس مي ديد ونه يک قلدور مستبد. او در دافعه از كشورهاي بهاصطلاح آزاد بههمكاري با فاشيستها روي آورد. در تمام مدت حاكميت «جمهوري سوسياليستي ايتاليا» کوشش او براي اشاعة ايدة «جفرسون» و بينش «کنفوسيوس» بود. چيزي که بهتصور او تنها پاسخ عليه جهالت و شرارت دشمنان ايتاليا بود. تلاش عقيم او براي ملاقات دوباره با «بنيتو موسوليني» بهمنظورتأثيرگذاري بر سياست فرهنگي و اسکولاستيکي جمهوري فاشيستي و تجديد ارزشها و مفاهيم بيفايده ماند. او در اعترافات و بازجوييهاي اوليه خود در جنوا (در محل ضدجاسوسي آمريکايي) نوشته است كه نه در فرانسه و نه حتي بريتانياي کبير اجازه نوشتن آزاد و سخنراني بهاو ندادهاند و فقط در ايتالياي فاشيستي از آزادي قلم برخوردار بوده است. اما اگر اين ادعا واقعيت هم داشته باشد همكاري او با فاشيستها هيچگاه قابل توجيه نبود و از خاطر روشنفكران بعد از او نرفت. بيترديد او شعر و استعداد ادبي خود را در پاي كساني قرباني كرد كه نهصلاحيت شنيدن افكارش را داشتند و نه با آرزوهاي او موافق بودند. او در يك اشتباه محاسبة ايدئولوژيك ـ تاريخي نتوانست تشخيص دهد كه با ديكتاتوري همچون موسوليني نه تنها آزادي محقق نميشود كه علاوه برآن شاعري همچون او با تمام استعدادها و تواناييهايش قرباني درگاه مشتي خونريز و ستمكار است.همكاري او با هارترين دشمنان آزادي كه بيگمان بيرحمترين دشمنان نسبت بههنر نيز خواهند بود ناموجه است. هرچند كه زيباترين شعرهايش عليه جنگ بود و فرهنگي غني از رنسانس ايتاليا گرفته تا فرهنگ و تمدن چين و ژاپن و مصر را بهنمايش ميگذاشت.پاند در روز اول نوامبر 1972 در شهر دلباخته اش ونيز چشم از جهان پوشيد . او در بستر مرگ ميگفت نمايشنامه بهپايان رسيده و دست زدنهاي حضار قرنها طول ميکشد و من از خانه ابديت خواهم شنيد.
ح . مقدم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر