این زانوی غم تو
از پشت آرزوهای از دست شده
با فرسنگها دریغ، مانده در حافظهام
این زانوی تا ابد تبعید
زخم کهنه میهنی است
که به قامت فریاد تو ایستاد
ای پیشوای ِ مادرزاد ِ آزادی
یاد تو را
در دشتهای عمق تنهایی
به دیوار کهنه خاطرات نمیآویزم
آن را بدوش میکشم
تا سر برآورد روزی
از بستر ویرانه میهنم
و هر جا که صدایی بود و خاموش گشت
اجنبیان گفتند
درباریان آمدند
مرتجعین خواندن
اما تو هنوز و همیشه
در بادبان من
جاودانهای
ح مقدم ( بادبان )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر