Recent Posts

دوشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۸۷

حرف‌های چند ضلعی شیطان

اون قدیم ندیما هر از گاهی شیطان در گوشم زمزمه می‌کرد و می‌گفت: بیا با هم قرار ببندیم، تو روحت را به من بسپار و من در عوض مال و منال، مقام و قدرت و ثروت به تو اهداء می‌کنم!!

سال‌ها گذشت و من گول شیطان را نخوردم. تا این که گرسنگی به سرزمین من آمد، وقتی شیطان چشم‌های گرسنه مرا دید نزدیک گوشم آمد و گفت: آزادیت را، فکر و اندیشه‌ات را، هویت و حقوق انسانی‌‌ات را به من بسپار!!

به او گفتم: تو در عوض به من چه می‌دهی؟
گفت: نان، کوپن بنزین، گوجه فرنگی، برنج.
خوشحال شدم و گفتم: چه خوب بیا همین الان قرارداد را امضاء می‌کنم.

و وقتی داشتم قرارداد با شیطان می‌بستم به او گفتم: راستی روحم را نمی‌خواهی بستانی؟
خندید و گفت: شوخی می‌کنی؟ روح کسی را که آزادی‌اش را معامله می‌کند، حق و حقوق، و هویت انسانی‌اش را نفی می‌کند، به چه درد من می‌خورد!! به اندازه پشیزی هم نمی‌ارزد!!

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر