قبل از ظهر به او خبر رسید كه حال تاجر خوب نیست و باید دنبال دكتر برود. پسرك در دكان را بست و دنبال دكتر رفت. دكتر به منزل تاجر رفت و او را معاینه كرد و برایش دارو نوشت. پسر بیرون رفت و دارو را خرید وقتی به خانه برگشت ، دیگر ظهر شده بود. پسرك خواست دارو را بدهد و برود ، ولی همسر تاجر خیلی اصرار كرد و او را برای ناهار به خانه آورد
همسر تاجر برای ناهار آش پخته بود سفره را انداختند و كاسه های آش را گذاشتند . تاجر برای شستن دستهایش به حیاط رفت و همسرش به آشپزخانه برگشت تا قاشق ها را بیاورد پسرك خیلی خجالت میكشید و فكر كرد تا بهانه ای بیاورد و ناهار را آنجا نخورد . فكر كرد بهتر است بگوید دندانش درد میكند. دستش را روی دهانش گذاشت
تاجر به اتاق برگشت و دید پسرك دستش را جلوی دهانش گذاشته به او گفت : دهانت سوخت؟ حالا چرا اینقدر عجله كردی، صبر میكردی تا آش سرد شود آن وقت میخوردی! زن تاجر كه با قاشق ها از راه رسیده بود به تاجر گفت : این چه حرفی است كه می زنی ! آش نخورده و دهان سوخته! من كه تازه قاشق ها را آوردم. تاجر تازه متوجه شد كه چه اشتباهی كرده است.
حالا حکایت مصاحبه زهرا خانوم رهنورد با روز آنلاین است. زهرا خانوم میخواهد حول محور قانون اساسی جمهوری اسلامی تمام سبزها را دور هم جمع کند و ایران را به دموکراسی و آزادی برساند و اظهار کرده منافقین هم نمیتوانند عملاً جزوه جنبش سبز ما باشند و این حد دیوار قرمز را با آنها داریم !!
زهرا خانوم شما اول با این آش شله قلمکار قانون اساسی جمهوری اسلامی سبزها را به دموکراسی و آزادی برسانید بعد کاسه و قاشق بیاورید! با این توافق محوری شما سفرهای در کار نخواهد بود و مطمئن باشید اگر سفرهای هم باز شود مجاهدین مثل آن شاگرد دکان بهانه خواهند آورد و جلوی دهانشان را خواهند گرفت و به آش سبز شما لب نخواهند زد البته من نه مجاهد هستم و نه اعتقادادت مذهبی و دینی دارم ولی تو این 31 سال به اندازه کافی با مواضع سیاسی مجاهدین آشنا شدهام و به حق و حقوق سیاسی آنها احترام میگذارم
و فکر میکنم با این قانون اساسی که شما از آن بعنوان مبنا و محور یک جبهه مشترک از آن نام میبرید، در اصول و در چاچوب آن قوانین ضد انسانی مثل حکم قصاص، و احکامی مذهبی مثل امر به معروف و نهی از منکر ( اصل ششم ) هنوز در آن جاری است و اختیارات مطلقه در آن به شورای نگهبان داده شده و حالا این اختیارات کم بود مجلس خبرگان را هم این قانون اساسی شما، به مردم حقنه کرده است
زهرا خانوم ببخشید جسارت میکنم ولی بهتر نبود مبانی اعلامیه جهانی حقوق بشر را پایه و مبنای توافق و محور قرار میدادید تا این قانون اساسی جمهوری اسلامی که فقط ذوب شدگان در ولایت فقیه را فرا میخواند
زهرا خانوم شما ادعای رهبری جنبش سبز را نمیکنید و همسر شما آقای موسوی هم که معتاد خمینی است میگوید عضو کوچک و همراه جنبش سبز است پس اگر ادعای رهبری جنبش را ندارید چگونه است که برای جنبش خط و دیوار قرمز تعیین میکنید ؟ اگر رهبری این جنبش سبز را ندارید چرا میگوئید چه کسانی در جنبش باشند و چه کسانی نباشند !!
زهرا خانوم شما هنوز جرئت بیان ادبیات معقول را هم ندارید و میتوانستید در این مصاحبه با روز آنلاین بگوئید مثلاً، ما اصلاح طلبان با مجاهدین خلق خط قرمز داریم. ولی آمدید و گفتید جنبش سبز با این گروه مرده (منافقین) حد و دیوار قرمز دارد! آخر اگر این گروه سیاسی مرده است چرا از میان این همه فقط اسم آنها را میبرید و خط و نشان قرمزتان را به یک نیروی مرده سیاسی نشان میدهید! درضمن همه میدانیم که کلمه منافقین را از خمینی به ارث بردید زهرا خانوم من فکر میکردم ادبیات شما با مخالفین، از کیهان شریعتمداری!متفاوت باشد .
ولی حرف اصلی من این نیست من خیلی کنجکاو بودم این خط قرمزتان را بیشتر باز میکردید و دلایل عقلی و نقلی شما را میشنیدم ! ولی میتوانم دلایل این خط قرمز را حدس بزنم یقیناً دلیل اصلی آن پیشینه مجاهدین است بسیار خوب، اگر بخواهیم پیشینه یک نیروی سیاسی را برای تعیین مرز مد نظر قرار دهیم یک نگاهی هم به پیشینه خاتمی و کروبی و همسرتان بیاندازید این آقایون همدست خمینی در دوران طلایی جنایت علیه بشریت بودند و در قتل عام سال 60 و 67 پست و مقام اجرایی داشتند !
زهرا خانوم چرا راه دور برویم خود شما زمانی حزب الهی دو آتشه بودید وقتی دختران مجاهد با همین روسریشان در صف اول تظاهرکنندگان علیه حجاب اجباری شعار میدادند شما با بسیجیان ولایت یا روسری یا توسری راه انداخته بودید !
البته با این تعابیری که شما از جنبش سبز دارید یقیناً خمینی هم با فتوای کشتار مخالفین فقط به صرف داشتن عقیده در ده شصت، اگر از قبر خود بلند میشد به زعم شما میتوانست سبز باشد. خاتمی و رفسنجانی هم میتوانند سبز باشند! ولی زهرا خانوم یادتان باشد آن آرای سبز که از همسر شما ربوده شد اکثریت آن آراء ، اعتراض به احمدی نژاد بود و آن آراء با جوهر، همان منطق بین بد و بدتر نوشته شده بود و در صندوق انتخابات ریخته شده بود
آلان هم که آقای موسوی، در تمام بیانیهها و مقالاتش پایبندی به ولایت فقیه و نظام جمهوری اسلامی را تأکید میکند و تا زمانی که خامنهای جلاد اجازه تظاهرات را ندهد و مجوزی در کار نباشد تظاهرات را حلال نمیداند و به جز نوشتن بیانیه و دید و بازدید و روبوسی با کسانی که از سر سفره غارت کنار گذاشته شدند کار دیگری نمیکند و البته هر خانهای هم نمیرود، کاش سری هم به خانواده اسانلو میزد و از آن خانواده دلجویی میکرد ! دریغ و درد !
اگر چه همه میدانیم، رنگ سبز نشان حامیان موسوی قبل از انتخابات بود و این نشان بعد از انتخابات برای پس گرفتن آراء همچنان باقی ماند ولی به مرور زمان به نماد حق طلبی مردم مبدل گشت و مطالبات و خواسته های مردم از حاکمیت دیگر پس گرفتن آراء نبود و الان دیگر مردم به کمتر از سرنگونی راضی نمیشوند
باور کنید کسانی که روز عاشورا به خشونت مزدوران حکومتی پاسخ میدادند و از مقابله با گلوله و باتوم و گاز فلفل هراسی نداشتند و مرگ بر اصل ولایت فقیه سر میدادند و مرگ بر خامنه ای میگفتند و خطر مرگ را به جان میخریدند ، خواهان بازگشت به دوران طلایی خمینی نبودند
زهرا خانوم نکند شما هم از ترس دستگیری، به مجاهدین لنگ و لگد میزنید چون خودتان بهتر از من میدانید کسی را که میگیرند و خدای نکرده میخواهند اعدام کنند میگویند مجاهد است و شما نظرتان را به صراحت بیان کردید تا جای شبههای برای حاکمیت باقی نماند و یا این که ترسیدید، نکند مجاهدین هم در جبهه شما حضور پیدا کنند! آن وقت قتل عامی که در سال 60 و 67 و ظلمی که به آنها و مردم ایران توسط همدستان شما بر آنها اعمال شد، دیگر جای هیچ شائبهای را باقی نمیگذاشت و برای شما دردسر تازهای بوجود میآمد خلاصه سرتان را به درد نیاورم این آش شما نخورده دهان میسوزاند!
!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر